- تاریخ ثبتنام
- 16/12/18
- ارسالیها
- 294
- پسندها
- 6,838
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 14
- سن
- 25
سطح
13
میخوام دست بزارم رو ی رمان میشه گف معروف ولی اسمشو نمیگم
فک کنم اگ بگم راحت مشخص بشه
دختره 15 سالشه ی روز ک میاد خونه میبنه باباش دپرسه بعد ک از باباش میپرسه باباش میگ
نمیخواستم بهت بگم ولی من بدهی خیلی زیادی دارم طلبکارم گفته ب شرطی میبخشم ک دخترت باهام ازدواج کنه ولی من نمیذارم ایم اتفاق بی افته
خب لامصب ت ک نمیخواستی بگی و این اتفاق نیافته چرا گفتی اصن:/ اخرشم پدره بدون هیچ دردسی قبول میکنه دختره ازدواج کنه:/ اونم طی یک روز (حداقل دو روزشم نکردن:/)
قبل اینکه دختره حامله بشه دختره و پسره عین خروس جنگی بودن و دعوا و بحثای بیخود میکردن(وقتی میگم بحث بیخود ینی واقعا بیخود) جالبه ک بدونید دختره فقط چند روز بعد از ازدواج حامله میشه(هلم این قضیه بکنار:/ و من تو این قضیه دخالتی...
فک کنم اگ بگم راحت مشخص بشه
دختره 15 سالشه ی روز ک میاد خونه میبنه باباش دپرسه بعد ک از باباش میپرسه باباش میگ
نمیخواستم بهت بگم ولی من بدهی خیلی زیادی دارم طلبکارم گفته ب شرطی میبخشم ک دخترت باهام ازدواج کنه ولی من نمیذارم ایم اتفاق بی افته
خب لامصب ت ک نمیخواستی بگی و این اتفاق نیافته چرا گفتی اصن:/ اخرشم پدره بدون هیچ دردسی قبول میکنه دختره ازدواج کنه:/ اونم طی یک روز (حداقل دو روزشم نکردن:/)
قبل اینکه دختره حامله بشه دختره و پسره عین خروس جنگی بودن و دعوا و بحثای بیخود میکردن(وقتی میگم بحث بیخود ینی واقعا بیخود) جالبه ک بدونید دختره فقط چند روز بعد از ازدواج حامله میشه(هلم این قضیه بکنار:/ و من تو این قضیه دخالتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.



با یه دختر ۱۹ ساله که ستوانه (که اصلا درجشون تو این سن کم عجیب نیست
و خیلی عادیه انگار مقام خیراتیه) و حتما دقت کنید حتما با هم لج و از هم متنفر هستن سر یه ماموریت مسخره
که همش تو مهمونی و لوس بازی میگذره وارد میشند صیغه میشند تهش دختر رو حتما یه سری آدم بده میدزده و تهدید... می کنه اما لحظه آخر پسره سرگرد "خونک" میاد نجاتش میده
اینا ازدواج ، بچه و جمله آخر دختره : آه من خوشبخت ترین زن دنیام که تو رو کنارم دارم امیر " قوزمیت" تموم میشه