متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه [ به اینم می‌گن رمان ؟! ]

  • نویسنده موضوع MehrDãd.K
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 661
  • بازدیدها 30,355
  • کاربران تگ شده هیچ

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • #591
ولی من اونی رو نمی‌بخشم که این رمان عاشقانه پلیسیا رو مد کرد
آخه چطوری پسر ۲۴ ساله سرهنگه؟ دختر ۲۰ ساله سرگرد؟؟؟
بعد چطوریه ک همیشه این دوتا باید باهم سوری عقد کنن که برن نفوذی بشن تو یه باند خلافکار؟
آخه این چه اسیدیه؟
بهتون قول می‌دم اونی که این رمانا رو می‌نویسه حتی نمیدونه نیروی انتظامی رو با کدوم ن می‌نویسن :||
 
امضا : فاطمه شکیبا

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
443
پسندها
12,247
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • #592
استارت یه رمان هم خونه ای که همه میدونیم تهش چی می شه
- پدر بزرگم گفته اگه هفته دیگه زن نگیری از ارث محرومی

والا تا جایی که من میدونم شخص فقط می تونه ثلث اموالش رو وصیت کنه پس نمی تونه یکی رو کاملا از ارثی که حقشه محروم کنه

پس ول کنید این داستان از ارث محروم کردن رو خیلی خزه می خوای با یارو هم خونه بشی هم خونه شو پدر بزرگ بدبختو ننداز وسط گناه داره سنش بالاس :458161-a8d3a06c34691a30a2bfca12caac7f3e:
 

خدای گمشده آزگارد

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
669
امتیازها
3,678
مدال‌ها
6
  • #593
یه رمان فانتزی بود.
دختره شب خوابید بیدار شد دید توی جای سر سبز و قشنگیه.
زود می‌فهمه شاهزاده این‌جاست.
یاران با وفای پدر و مادرش رو پیدا می‌کنه
یه کوچولو تمرین می‌کنه تبدیل به ابرقدرت میشه.
بعد آخر رمان با یه لشکر بزرگ که طی چند روز امده شده بود (بخوای یه سپاه بسازی کم کمش چندسال تبلیغ کنی چهد سال آموزش بدی آموزش شمشیرزنی آموزش نظم و...)به پادشاه تاریکی رمان حمله می‌کنه تا انتقام بگیره.
تیر اندازها رو دفعه اول یخ کرد خودش دروازه رو ترکوند.
بعد هی زر زر می‌کرد سپاهیان من امیدتون رو از دست ندید.
خودش همه سربازان پیاده نظام رو به چوخ داد.
بعد گفت یک پیروزی تلخ به دست آوردیم.
بیش از نیمی از افراد با وفای خودم رو از دست دادم.
آخه اینم شد رماااااااانن
الله شفا ورسن
 

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
648
پسندها
5,110
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
23
  • مدیر
  • #594
تو بعضی رمان پلیسی‌ها دختره و پسره چه هردو چه یکی پلیس و یا خلافکار باشن بازم به اجبار نویسنده خجسته دل مون بایددددد عاشق هم بشن!
به اینم میگن رمان
 
امضا : ❁S.NAJM

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • مدیر
  • #595
ولی من اونی رو نمی‌بخشم که این رمان عاشقانه پلیسیا رو مد کرد
آخه چطوری پسر ۲۴ ساله سرهنگه؟ دختر ۲۰ ساله سرگرد؟؟؟
بعد چطوریه ک همیشه این دوتا باید باهم سوری عقد کنن که برن نفوذی بشن تو یه باند خلافکار؟
آخه این چه اسیدیه؟
بهتون قول می‌دم اونی که این رمانا رو می‌نویسه حتی نمیدونه نیروی انتظامی رو با کدوم ن می‌نویسن :||
دقیقااا
و نمی‌دونم چرا اون جناب سرهنگ یه آدم دختر بازه که با هزار نفر بوده و بعد اون سرگردی که همسر سوریشه تظاهر می‌کنه براش مهم نیست در حالی که داره از حسودی دق می‌کنه :wacko2: :610183-8172b8bf1ddaab85b88dcedb84985554::648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:
 
امضا : Ftm.gh

فاطمه شکیبا

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,021
پسندها
12,350
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • #596
کلا نصف تباهیات رمان‌ها بخاطر این ازدواجای سوری و اجباریه که به دلایل مسخره و بی‌معنی رخ میده :///
 
امضا : فاطمه شکیبا

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
403
پسندها
1,739
امتیازها
10,413
مدال‌ها
13
سن
18
  • مدیر
  • #597
نمی‌خوام مستقیم اسم رمان و بگم ولی تورو خدا خودتون قضاوت کنین این رمانه یا چرندیات و زن ستیزی محض!
دختر داستان ما به اجبار باباش و داداش بزرگترش نرفته دانشگاه چرا؟ چون انقدر مثلا غیرتی ان که بد می‌دونن یه مرد بیاد به دخترشون درس بده. این دختر و با کتک و فحش مجبور می‌کنن از عشقش که عاشفانه می‌پرستیدش دل بکنه و با یه نفر دیگه ازدواج کنه. شوهرش از روز اول این رو می‌زد چون لجبازی میکرد. یه بار تا مرز کشتن زدش فقط بخاطر اینکه بهش نگفت"چشم". شوهرش همیشه با خودش می‌گفت: اون نمی‌دونه من از شدت عشق بهش به جنون رسیدم.
این عشقه؟! که زنت رو تا مرزمردن بزنی فقط بخاطر اینکه بهت نگفته چشم؟!
این غیرته؟! که نذاری دخترت بره دانشگاه و پیشرفت کنه که فقط یه مرد نیاد بهش درس بده؟!
این محبت به خانواده‌ست؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

خدای گمشده آزگارد

رفیق جدید انجمن
سطح
7
 
ارسالی‌ها
82
پسندها
669
امتیازها
3,678
مدال‌ها
6
  • #598
نصف فیلمای فانتزی چینی که الان توی ایران دارن طرفدار جمع می‌کنند در مورد یک پسر هفت خط هست پادشاهی شیطانی لرد تاریکی همه رو قتل عالم کرده ابرقدرت دنیاش هست.
یه دختر که با استادش پشت کوه زندگی کنعه هیچی از دنیا نمی‌دونه از قضا ننه باباش هم دشمن این پسره بوده و پسره هم زده اون رو کشته.
استادش بعداز تربیت دختره می‌فرسته بره پسره بکشتش انتقام بگیره.
بعد یهو توی این گیر رو داد پسره یهو صد و هشتاد درجه عوض میشه باهاش خوب رفتار می‌کنه دختره هم کلا بی خیال انتقام میشه و باهم ازدواج می کنند خداییش از اینا ندیدم ایشالله که نبینم اخه به این میگن رمان؟!
 

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
484
پسندها
3,067
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • #599
تو بیشترِ رمانهایی که دختره به اجبار خدمتکار یه ارباب میشه؛ کلی شکنجه میشه؛ اما در آخر عاشق همون اربابه میشه؛ )یکی از عجایب خلقت( من که جای اون بودم ازش تا حدِ مرگ متنفر میشدم؛ به اینم میگن رمان،
 
آخرین ویرایش
امضا : melin f

-هوژیـن

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
18
پسندها
1,193
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • #600
هیچ وقت اونی که اومد نوشت بین این دو تا نیروی وظیفه شناس پلیس صیغه خواهر برادری خونده شده بدون اجازه پدر.
جالب اینجاست که آخرش ازدواج هم میکنن :))))
 
امضا : -هوژیـن

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
66
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
107
پاسخ‌ها
9
بازدیدها
225
پاسخ‌ها
4
بازدیدها
291
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
231
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
120
عقب
بالا