مباحث متفرقه [ به اینم می‌گن رمان ؟! ]

[سیما مشکات]

همه تخیلیا:
ازدواج گرگینه و خوناشام جز گناهان نابخشودنیه..
گرگینه عاشق خوناشام شد.
ب اینم می‌گن رمان آخه؟

 

[Dark night]

رمان تخیلی= جنگ خیر و شر
و دختری که همه قدرتارو داره، تاکید می‌کنم همه قدرت ها!
ب اینم می‌گن رمان آخه؟

رمانای تخیلی
کسی که قدرت تاریکی رو داره ادم بده بی رحم وحشیه!
به اینم میگن رمان

 

[Edward]

همیشه خدا پسر شخصیت اصلی سیاه می پوشه چون عذا داره خیر سرش مثلا محل سگ به کسی نمیده مگر اون شخصیت زن احمق بی نمک با اون شوخی های ننر و لوسش که اگر تو دنیای واقعی با کسی بکنی چنان طرف می خوابونه تو گوشت که تا دو روز گوشت زنگ بزنه نه دنبال بازی کنه باهات. دانشگاه مکان عشق یابی نیست و الکی هم کسی قبول نمیشه ته ترم و اما واقعا استاد های عزیزی هستن که واقعا که خیلی میخندن و سر کلاسشون شوخی می کنند و شوخی هم ازاده اما ته ترم با امتحانشون چنان زهر چشم ازت میگیرند تا عمر داری یادت نره
دیگه اینه که شخصیت رمان ها دختر همه دلقک مغرو هستن اخه میشه بگید دلقکی با غرور چطور جمع میشه؟ ادم مغرو مسخره بازی در نمیاره پشت سر هم تا دنیا بهش بخندن و یا ضایع اش کنند-_-


این شد رمان

 

[Armita.sh]

دوست عزیزی که هنوز رمان خون‌آشام (خصوصا آقا آرشام) می‌نویسی... چراااا؟

 

[AYDA HOSSINY]

توی همه‌ رمان‌ها وقتی میخوان شخصیت و پولدار نشون بدن خونشون عمارته، قصر ناصرالدین شاهه اصلا.
دلبندانم یکم مدرن باشید، اینقدرررر خونه‌ی لاکچری و مدرن وجود داره که لازم نیست شبیه قصرهای عهد بوق باشه و ادمای فوق پولدار داخلش زندگی میکنن.
این هیچی یه اپارتمان هم حتی میتونه فوق گرون باشه :) بخدا میشه، یکم تحقیق کنین.
دست از کلیشه‌های تکراری پولدار بودن بردارین، نمیگم شخصیت‌هاتون پولدار نباشنا، باشن، اصلا مشکلی نیست، مگه ادم پولدار توی دنیا کمه؟ مگه میلیاردرها زندگی عاشقانه ندارن؟ ولیییی سر جدتتون دست از تکرار یه سری کلیشه برای نشون دادن فوق پولدار بودن شخصیت اصلی بردارین
اخه اینم شد رمان؟

 

[AYDA HOSSINY]

پسره توی رمان‌های جنایی ته خلافه، از اینا که با مداد ادم میکشه، اصلا ادما براش شکل مگس میمونن، بهش بگی علبک سلام میکشتت، اصلا چشمت به چشمش بخوره میکشتت، اصلا همینطوری بی دلیل میکشتت، بی رحم، فوق بی رحم، یهو پای شخصیت اصلی دختر داستان که وسط میان همه چیز استثنا میشه :) به یه تار موی دختره هم دست نمیزنه، اصلا نمیذاره دست به اب سیاه و سفید بزنه مبادا ناخونش بشکنه، حتی اگه با تفنگ هم بهش شلیک کنه بازم با لبخند تیر میخوره و بعد دختره رو می بخشه. اصلا برای محافظت از دختره خودش و فدا میکنه و حاضره از جونش بگذره، از همه‌ی کارهاش چشم پوشی میکنه، الکی هوس میکنه دختره رو پیش خودش نگه داره. حتما یه دلیلی برای زندانی کردن ولی نکشتن دختره پیدا میشه.
به اینم میگن رمان؟ اصلاااا بخدا ایرادی نداره که یکم...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Mikayla]

دقت کردین تو رمانهای فانتزی همه منتظر دختره هستن که بیاد و بذارنش رو سرشون و حلوا حلواش کنن. بعد هم دو دستی تاج گرانبهای پادشاهی/ ملکه‌گی رو بدن خدمت حضرت علّیه! بعد هم زرتی یه جنگ راه میفته که از قضا یه ماه قبلش که دختره تا حالا شمشیر هم از نزدیک ندیده بود، میشه بروسلی و میزنه دهن شخصیت منفی رو خورد می‌کنه.
آخر کار هم گیلی‌لی‌لی‌لی!
این چه کثافتیه؟ کدوم اسکلی یه ماهه شده استاد کونگ ‌‌‌‌فو و فلان و بهمان؟!

 

[رایحه سادات]

دختره همیییشه چندتا دوست چل و ول‌تر از خودش داره
به اینم میگن رمان؟!

 

[Armita.sh]

آقای محترم قبلا نامزد داشته ولی چون ولش کرده از دخترا متنفر شده الا یه دختر خانم خوش سر و زبون که باهاش لجه؛ غیر از اینه؟

 

[فاطمه شکیبا]

چرا تو رمان مذهبیا، همیشه باید یه دختر باشه که با ده تا پسر رابطه داره و تیپش خیلی ناجوره و باید دائم از پارتی جمعش کرد، بعد دختره توی نگاه اول عاشق یه پسر خیلی خوشگل و خوش‌اخلاقِ طلبه/پاسدار میشه و یهویی فقط بخاطر پسره متحول میشه و تبدیل به مریم مقدس می‌شه، بعد پسره عاشقش میشه، بعد با هم ازدواج میکنن و یکم باهم بق‌بقوی عاشقانه میکنن، بعدم پسره میره سوریه و زااااارت شهید میشه؟
جمع کنین این خزعبلاتو
مرسی اه