متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

محبوب مجموعه دلنوشته‌‌های گرگ تنها | مهدیه احمدی نویسنده برتر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مهدیه احمدی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 1,972
  • کاربران تگ شده هیچ

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته: گرگ تنها
نام نویسنده: مهدیه احمدی
IMG_20201122_012137_077.png
مقدمه: گرگ، نمادی از تنهای جنگل، مرا به یاد خود می‌اندازد. گرگ،گرگ است اگر در محدوده‌ی او وارد نشوید هیچ کاری با شما ندارد. اما اگر قوانینش را نادیده بگیرید، آن‌گاه جانتان را در دستانتان می‌گذارد.
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,371
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Maede Shams

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #3
نگاهم را به پایین می‌دوزم. مانند گرگی تنها دورادور اطراف را می‌بینم اما... سرم را در زندگی دیگران نمی‌چرخانم. نگاهم را به ماه کاملم که همان تو‌له‌ی سپیدم هست می‌دوزم و از وجودش زوزه‌ی بلندی می‌کشم و به دور خود می‌چرخم.
صدای نزدیک شدن به حریمم...
آرامش چند دقیقه قبلم را گرفت. به سمت صدا می‌روم اما... ترسیده از زوزه‌ام گریخت
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #4
به درختان می‌نگرم، هیچ چیز نمی‌تواند حریم آرامشم را خراب کند. هر کس بخواهد ارامش مرا از بین ببرد...
من هم او را از نفس کشیدن محروم می‌کنم. این ارامش را برای همیشه دوست دارم. نگاهم که می‌کنند از دور لبخند دارند. تا زوزه‌ام را می‌شنوند و برق نگاه خشمگینم را می‌بینند. نگاهشان می‌ترسد و زانوانشان را از روی خاک و برگ جنگل من برمی‌دارند.
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #5
از زبان گرگ می‌نویسم تا شاید عمق حرف‌هایم را درک کنید. بی‌پروا می‌نویسم، اینبار کوبنده‌تر از هر لحظه حرفایم را می‌‌زنم.
آری من همان گرگ تنهای جنگل هستم.
درست هست گرگ‌ها گروهی زندگی می‌کنند و این توهم هست که گرگی تنها باشد.
اما مگر ندیده‌ای یک نفر در حالی که آدم‌های زیادی اطرافش هستند، اما احساس تنهایی می‌کند...
آری گرگ من هم با وجود گروهش، با وجود آلفا بودنش اما تنهاست، خیلی تنها...
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #6
اطرافم پر از حیواناتیست که حرص و حسد از نگاه تک تک‌شان هویداست. اما سرم را پایین می‌اندازم و به خود می‌نگرم، به درون خود نگاه می‌کنم. مگر چه دارم که باعث این حد از تنفر و حسد از هم‌نوعانم شده‌ام...؟
من که جز تنهایی به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهم. من قوانینم را دارم با قوانین خودم زندگی می‌کنم و حکم کرده‌ام همه از قوانین پیروی کنند و در زندگی یگ‌دیگر دخالت نکنند. هر که از حدش گذشت،حکم مرگش با من است.
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #7
دیگر کنار گله آرامش ندارم، چون میان گله‌ هم هستند گرگ‌هایی که از حسادت بر سر سرگروهی با هم بجنگند و دیگری را از بین می‌برند.
من از جنگ تن به تن بر سر مقام بیزارم.
به اجبار آلفا انتخابم کرده‌اند. نخواستم بین برادری‌مان بهم بریزد. کاش انتخاب من را قبول می‌کردند...
جدا شدن من از گروه و زندگی با قوانینم درتنهایی...
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #8
نگاهم گله‌ای عجیب را می‌یابد.
گله‌ای که هر کدام به خود اجازه‌ی ورود به حریم یک‌دیگر را داده‌اند. گله‌ای که شاید اگر من غرورم را کنار می‌گذاشتم همه‌شان را یک به یک می‌دریدم.
اما مرا چه به آنها... من خودم را جمع کنم تا کسی قوانینم را زیر پا نگذارد برایم بس است.
وای به حالشان اگر جرأت کنند به سمت من پوزه کج کنند.
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #9
گرگ پیر بر بزرگترین تپه به انتظار مغلوب شدنم، نشسته است.
زوزه‌ای می‌کشم تا تیز پا به میدان بیاید.
به دور خود می‌چرخم، که کارم نشان از رجز خوانی من است.
با زوزه‌ای بلند وارد میدان می‌شود و دور من می‌چرخد.
نقطه ضعف او، فقط دمش بود و بس.
با پرش بلندی دمش را به دندان گرفتم، گویی با همان کار نفسش را بریده بودم.
گاهی آن کس که زیادی رجز می‌خواند ضعیف‌ترین دشمنت خواهد بود. نقطه ضعفش را پیدا کن و با یک ضربه، او را از میدان زندگی‌ات محو کن
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #10
گرگ پیر، بی‌حرف از روی تپه با یک جهش به سمت گله‌اش رفت.
برق نگاه بلک را که از خوشحالی پیروزی من بود، را فهمیدم.
من غرورم را برای این جنگ‌های بچه‌گانه زیر پا نمی‌گذارم.
من غرورم زمانی زیر پنجه‌هایم له شد، که از بهترین همسفرم در جنگل، از پشت ضربه‌ خوردم.
زمانی که به گرگ سپید، همان عشق من ابراز عشق کرد و می‌دانست من او را برای زندگی انتخاب کردم.
اما او در راه عشق مرا مغلوب کرد.
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا