متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار سهراب سپهری

دیکتاتورs.yavarnia

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
682
پسندها
8,049
امتیازها
25,273
مدال‌ها
20
سن
21
  • #51
اشعار سهراب سپهری / آب را گل نکنیم

آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای
سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
رزن زیبایی آمده لب رود
آب را گل نکنیم
روی زیبا دوبرابر شده است
چه گوارا این آب
چه زلال این رود
مردم بالا دست چه صفایی دارند
چشمه هاشان جوشان گاوهاشان شیرافشان باد
من
ندیدم دهشان
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
ماهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام
بی گمان در ده بالا دست چینه ها کوتاه است
مردمش می دانند که شقایق چه گلی است
بی گمان آنجا آبی آبی است
غنچه ای می شکفد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : دیکتاتورs.yavarnia

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
822
پسندها
7,441
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
  • #52
.|غمی غمناک|.


نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر، سحر نزدیک است

هر دم این بانگ برآرم از دل:

وای، این شب چقدر تاریک است!

خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟

قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟

صخره‌ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل،

غم من، لیک، غمی غمناک است
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
822
پسندها
7,441
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
  • #53
.|در گلستانه|.


دشت‌هایی چه فراخ!

کوه‌هایی چه بلند!

در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!


من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:

پی خوابی شاید،

پی نوری، ریگی، لبخندی.


پشت تبریزی‌ها

غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.


پای نی زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:

چه کسی با من حرف می‌زد؟


سوسماری لغزید

راه افتادم

یونجه زاری سر راه،

بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ

و فراموشی خاک.


لب آبی

گیوه‌ها را کندم و نشستم، پاها در آب


«من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشیار است!


نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه

چه کسی پشت درختان است؟

هیچ! می‌چرد گاوی در کرد


ظهر تابستان است

سایه‌ها می‌دانند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
822
پسندها
7,441
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
  • #54
آب


آب را گل نکنیم:

در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.


یا که در بیشه دور سیره‌ای پر می‌شوید

یا در آبادی کوزه‌ای پر می‌گردد.


آب را گل نکنیم:

شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی

دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.


رزن زیبایی آمد لب رود،

آب را گل نکنیم:

روی زیبا دو برابر شده است.


چه گوارا این آب!

چه زلال این رود!

مردم بالا دست، چه صفایی دارند!

چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!


من ندیدم دهشان

بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست

ماهتاب آنجا، می‌کند روشن پهنای کلام

بی‌گمان در ده بالا دست، چینه‌ها کوتاه است

مردمش می‌دانند، که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
822
پسندها
7,441
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
  • #55
.|پشت دریاها|.


قایقی خواهم ساخت،

خواهم انداخت به آب...


پشت دریاها شهری است

که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است


بام‌ها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می‌نگرند

دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است

مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند

که به یک شعله، به یک خواب لطیف

خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود

و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد


پشت دریا شهری است

که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است

شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.


پشت دریاها شهری ست

قایقی باید ساخت

 
امضا : .:|Reihane|:.
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
822
پسندها
7,441
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
  • #56
.|به باغ هم‌سفران|.


صدا کن مرا

صدای تو خوب است


صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.


در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است


و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش‌بینی نمی‌کرد

و خاصیت عشق این است.


کسی نیست،

بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم...

 
امضا : .:|Reihane|:.
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] I.Râstâ

atiyeh

مدیر بازنشسته
سطح
13
 
ارسالی‌ها
389
پسندها
2,951
امتیازها
14,573
مدال‌ها
15
  • #57
گـاهی باید خندید
بـر غــمی بـی پـایـان

#سهراب_سپهری
 
امضا : atiyeh

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • #58
زندگی خالی نیست
مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد


***


روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد ...
خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #59
...دفترشعر سهراب سپهری....
امیدوارم لذت ببرین ازخواندن شعرها
دریک روز سرد زمستونی
دلتون گرم:wink:
1izp_blue-eyes2.jpg
 

negin javadi

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
558
پسندها
3,970
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #60

%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87.jpg

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید​
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا