• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان فولاد سخت | ف.زینلی کاربر انجمن یك رمان

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان :
فولاد سخت
نام نویسنده:
ف.زینلی
ژانر رمان:
#پلیسی #جنایی #معمایی #درام #عاشقانه
کد رمان: 2793
ناظر: Sinârä ๋࣭ Kallinu

فولاد سخت_2.jpg
خلاصه:
با ظهور باند فولاد سخت که دست به هرکاری می‌زنند پلیس با همه قوا به پا می‌خیزد تا جلوی این باند بایستد. آن‌ها فقط از رئیس باند یک اسم دارند، فولاد نقره‌ای!
 سرگرد مهرگان فاضل با قبول کردن ماموریت نفوذی به درون این باند می‌رود و
می‌فهمد که... .



من در این رمان می خواهم با پنج ژانر مختلف بنویسم

امیدوارم لیاقت همراهی شما عزیزان را داشته باشم.

عکس شخصیت‌های رمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پرینز نوچی

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
4/6/18
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,428
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
18
سطح
24
 
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سالخورده و گربه اش

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
به نام خداوند زمین و زمان
مقدمه:
همچون فولاد سخت است
و همه دشمنان را از سر راه بر می‌دارد.
او با فولاد اُنس گرفتِ و
با خون زمین را گلگون می‌کند.
در او رحم و شفقت جایی ندارد
او با دست خویش
احساساتش را کشته است.
برای او فقط هدفش مهم است
و در این راه از هیچ چیز عبایی ندارد.
ولی همه نقشه‌های او با یک حس
در معرض خطر قرار می‌گیرند و او
سعی می‌کند آن حس را هم بکشد
ولی آیا پیروز اوست یا دیگری؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
به نام خداوند آسمان و زمین
سلام به همه دوستان
اومدم با یک رمان جدید

مهرگان:
با صدای موبایلم از خواب بیدار شدم و جواب دادم:
- بله.
صدای سروان سحر ابتهاج را شناختم:
- سلام قربان ببخشید که این موقع مزاحمتون شدم ولی گزارش یک قتل داریم در مورد باند فولاد سخت.
نگاهی به ساعت انداختم و با دیدن ساعت سه و سی دقیقه صبح گفتم:
- سلام مشکلی نیست ابتهاج چی شده؟

- یه مرد از کنار اتوبان تهران-قم تماس گرفته که یک جنازه کنار اتوبان دیده و با پلیس تماس گرفته. سرهنگ از من خواستن با شما تماس بگیرم.
- باشِ بیا دنبالم تا بریم سراغ جسد.
- بله قربان،خداحافظ
- خداحافظ.
از دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
به نام خداوند زمین و آسمان
و رو به همکارم گفتم:
- کی جنازه رو پیدا کرده؟

با صدا زدن همکارش با مردی حدودا سی ساله که معلوم بود استرس دارد به سمت ما اومد و جلوی من ایستادن و همکار به من احترام گذاشت.
رو یه مرد کارتم رو نشون دادم و گفتم:
- سرگرد فاضل هستم از دایره جنایی میشه خودتون رو معرفی کنید.

مرد با کمی مکث گفت:
- مرتضی نعمتی هستم.
- خب آقای نعمتی شما کی این جنازه را پیدا کردید؟
- حدود یک ساعت پیش، ماشینم خراب شده بود و من ایستاده بودم تا دوستم برسه و ماشین را یدک کنیم، کنار جاده ایستاده بودم که در نور کامیون‌ها چیزی دیدم اول فکر خیالم رسیدِ ولی وقتی با چراغ قوه نزدیک شدم دیدم نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
به نام خالق نسیم و طوفان
وقتی به اداره رسیدیم از دیدن سرهنگ وارسته این وقت صبح تعجب کردم وقتی احترام گذاشتیم و گفتم:
- سلام قربان
سرهنگ با لحنی جدی گفت:
- آزاد، سرگرد بیا اتاقم و گزارش بده.
- بله قربان.
به طرف اتاقش رفت و من نیز به طرف اتاق ردیابی رفتم و با دیدن سروان تقی پور گفتم:
- سروان تقی پور.
سروان بلند شد و احترام گذاشت و گفت:
- بله قربان.
- چیزی‌هایی که در مورد کسری کاویانی خواسته بودم رو پیدا کردی؟

- بله قربان.
چند ورق رو به سمتم گرفت و گفت:
- بفرمایید.
- ممنون.
و از اتاق بیرون آمدم و تا اتاق سرهنگ نگاهی به اطلاعاتی که برام پیدا کرده بود کردم و بعد در مقابل اتاق سرگرد به منشی سلام کردم و چند تقه به در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
به نام خداوند بخشنده مهربان
سرهنگ کمی مکث کرد و به صورت من نگاه کرد و گفت:
- مقتول‌های دیگر چکاره بودن؟
- مقتول‌های دیگر بهروز خسروی تاجر، کیانوش فرحی کابینت ساز و سروش ایزدی بوتیک لباس، هر سه دارای شغل متفاوتی بودن.

سرهنگ دستی به صورتش کشید و گفت:
- حساب های بانکی هر سه چک شدند؟
- برای سه مقتول قبلی بله چک شده بود، تازه به حساب آن‌ها دو میلیون حواله شده بود که بعد از چک کردن فهمیدیم، برای سروش ایزدی از یک فروش کلی بودن به یک بوتیک دیگه بودِ، برای فرحی مانده طلبش بودِ و برای خسروی بدهی بودِ که یکی از مشتری‌ها بهش داشتِ.
سرهنگ از جا بلند شد و گفت:
- برو باز هم تحقیق کن سرگرد، این مقتول ها باید یک نقطه اشتراکی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
به نام خداوند ایمان و کفر
نمی‌دونم چند ساعت بود که داشتم فکر می‌کردم که با صدای در به خودم آمدم و گفتم:
- بفرمایید.
سحر وارد شد، احترام گذاشت و گفت:
- سلام، خبری از پزشک قانونی شدِ، دکتر خواستن برین اونجا.

نگاهی به ساعت انداختم و فهمیدم از ساعت چهار و سی دقیقه که وارد اداره شدیم تا الان که ساعت هشت شده بود من بعد از بیرون آمدن از دفتر سرهنگ روی صندلی نشسته‌ام.
- باشه الان بریم.
از بشقاب روی میز بیسکویتی برداشتم و با سحر هر دو از در خارج شدیم و بعد از سوار شدن به ماشین به طرف پزشک قانونی رفتیم.
وقتی رسیدیم رو به سحر گفتم:
- تو همین جا منتظر باش.
با لبخند گفت:
- ممنون که منو از دیدن جسد معاف کردی.
با لبخند گفتم:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
به نام خداوند جان و خرد
با رسیدن به آزمایشگاه سریع با سحر وارد شدیم و از دکتر مالکی خواستم سریع فلش و کاغذ رو برای یافتن اثر انگشت بگرده بعد از لحظاتی بالاخره یک اثر انگشت پیدا کردیم.
با تشکر از دکتر مالکی و برداشتن فلش و کاغذ از آنجا بیرون رفتیم و سریع خودمان رو به اداره رسوندیم و وارد اتاق سروان تقی‌پور شدیم.
سروان با دیدن من از جا بلند شد و پاکوبید، سریع گفتم:
- سلام، سروان سریع صاحب این اثر انگشت رو پیدا کن.
- بله قربان.
سریع فلش را از من گرفت و زیر دستگاه گذاشت و بعد از چند دقیقه گفت:
- قربان، صاحب اثر انگشت پیدا شد.
به طرف مانیتور رفتم و در کنارش ایستادم و به صفحه نمایش نگاه کردم که تقی‌پور گفت:
- اثر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,572
پسندها
14,011
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
به نام خالق هوش و ذهن
سرهنگ رو به من گفت:
- داخل فلش چی بود؟
آروم گفتم:
- شرمنده من هنوز داخلش رو ندیدم اول اومدم به شما گزارش بدم.
سرهنگ با لبخندی که از ظاهر جدیش به دور بود گفت:
- برو کامل فلش رو نگاه کن و کاغذ رو هم بخوان و نتایجت رو بهم بگو.
- بله قربان، با اجازه.
- به سلامت.
از اتاق سرگرد بیرون امدم و به طرف اتاق خودم رفتم و پشت میز نشستم و لپ‌تاپم که روی میز بود رو باز و روشن کردم.
با بالا آمدن رایانه گرداننده لپ‌تاپ سریع برنامه شناسایی عامل خارجی رو باز کردم تا اگر با وصل شدن فلش خواستند از سیستم استفاده کنند نتوانن.
اول کاغذ را باز کردم که دیدم نوشته:
«هر چیزی تاوان دارد و بلندپروازی آخرش سقوط است، کسری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا