فال شب یلدا

  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

محبوب مجموعه دلنوشته‌‌های این گفته‌ ها ژاژ نیستند | غزل زندی کاربر انجمن یک رمان

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #1
گفته ها.jpg
به نام خدا​
نام مجموعه: این گفته‌ها ژاژ نیستند.
نام نویسنده: غزل زندی(غزل زندی لک)
تگ: محبوب
مقدمه:
گاه باید گفت، باید چشید طمع زهرآگین درد را. درد ها خود کلماتند؛ هرچند می‌بُرند و می‌کشند و به پیدایش می‌رسانند جنگ‌هایی از جنس سنگ یا گاه گاه بیدار می‌سازند انسانی را از دنیای تپیدن خالی.
این انتخاب توست که چه کنی با آنها.
 
آخرین ویرایش

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,378
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پیوست‌ها

  • IMG-20200319-WA0010.jpg
    IMG-20200319-WA0010.jpg
    96.2 کیلوبایت · بازدیدها 0
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Maede Shams

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #3
پدرپزرگم می‌گفت:« وقتی کسی در حرفه‌ای خوشحال باشد، یعنی در بالاترین سطح آن حرفه قرار گرفته.»
حال من سوالی دارم؛ اگر غمگین بودن حرفه باشد، یعنی من در خوشحال‌ترین سطح غمگینی قرار گرفته‌ام؟
کیست که پاسخ دهد؟ او که دگر نیست.
 
آخرین ویرایش

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #4
گاه دلم برای بی‌نهایت تنگ می‌شود. بی‌نهایتِ هویدا در هستیِ زندگی. بی‌نهایتِ پنهان از طنینِ نور. بی‌نهایتی که خود از او سر در نمی‌آورم.
تنها می‌دانم چه حاکیِ تپش قلب باشد، چه برهان وجودِ تفکر، سخن بر این است که انتهای کاسه وجودیت هر چیز، او منتظرت است.
 
آخرین ویرایش

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #5
دلم می‌خواست، وقتی روی از صفتِ ژو برمی‌گرداندم؛
به جفاپیشه‌های دادگرنمای اطرافم می‌گفتم:« شاید ساکت باشم، امّا کور نیستم!»
--------------------------------------------------------------
هر چقدر حرفایت سبز تر باشد، تفکرت خونین و قرمز تر. افکارت زیر بار منطق و درد لِه می‌شود،
چرا همه انتظار رنگ سبز را از تو دارند؟
 
آخرین ویرایش

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #6
قبل از رفتن، زبان باز کنید به سخن؛ شاید او هم حرفی داشته باشد. خدا چه می‌داند؟ شاید یک جرقه کافیست تا دیگر نروی.
آنگاه که درد سوزاندن آتش سخن و کلمات را حس کردی، دیگر می‌دانی چرا و چه. دیگر می‌دانی جای چنگ های غم رها شدن با وجودت چه میکند.
 
آخرین ویرایش

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #7
هیچ چیز و کس شگفت‌تر از آدم‌هایی که سعی در اثبات بیشعوری خود دارند نیست.
در رویای شایستگی سخن‌پراکنی، چه خوشی می‌گذرد به آن‌ها!
***​
به سلیقه می‌گرفت احساسات ماهیت درد را.
چه گریختنش از واقعیت پیجیده بود!
 
آخرین ویرایش

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #8
نگران من نباش، حرفت را بزن؛ آخر که می‌شکنند کلماتت،
ریشه‌ی احساس مرا و جز دردی که حاکم افکارم است، چیزی نمی‌ماند.
نگران من نباش. مشغول کارت باش؛ در بستر غم، فرقی ندارد چه چیزی سرانجام باشد.
نگران من نباش؛ حتی به من فکر نکن. پشت سرت را هم نگاه نکنی بهتر است.
تماشای پرتره‌ی انسان ویرانه، منظره‌ی خوشایندی نیست.
 
آخرین ویرایش

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #9
جهانی که سلاحش توپ و تانک باشد نه سخن و قلم، انتظاری بیش برایش نمی‌توان داشت. بهتر است حتی نگاهش نکنی! این افق لیاقت دیدن زیستن مارا هم نداشت.
چه برسد نظاره‌گر عصرانه خوردن سربازهای بی‌جناه با یک دیگر باشد.
 
آخرین ویرایش

Zandix

طراح انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
444
پسندها
2,868
امتیازها
14,383
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #10
دیگر مثل گذشته، زندگیمان به چیزی شباهت ندارد؛
خودش است و خودش.
و این تویی که روبروی آیینه، چهرهٔ سرد و غمگین‌اش را تحمل می‌کنی. این‌بار می‌بینی آیینه، از سنگ هم سنگ‌دل‌تر است. سنگ با دیدن تن مردهٔ زندگیمان می‌شکند، امّا آیینه با تکبر زل می‌زند به زادهٔ غم.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا