- ارسالیها
- 442
- پسندها
- 2,855
- امتیازها
- 14,383
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #11
جنب جوی زندگی گرد هم نشسته بودیم؛ پایم را در آب بردم تا خنکی را حس کنم.
همه از مقصد میگفتند و هر یک منتظر قایقی بودند. پرسیدم:«حتما باید سوار شد؟ بمانم چه؟»
دخترکی پاسخ داد:« میتوانی سوار نشوی، امّا وقتی طغیان رود شروع شد بدون قایق میمانی. اینگونه اگر توانستی پس از طوفان را ببینی، جریان آب، ساحلِ مقصد را برای تو انتخاب میکند. پارو زدن هم برای ما آسان نیست امّا خشکی مقصد از همین نقطه پیداست.»
همه از مقصد میگفتند و هر یک منتظر قایقی بودند. پرسیدم:«حتما باید سوار شد؟ بمانم چه؟»
دخترکی پاسخ داد:« میتوانی سوار نشوی، امّا وقتی طغیان رود شروع شد بدون قایق میمانی. اینگونه اگر توانستی پس از طوفان را ببینی، جریان آب، ساحلِ مقصد را برای تو انتخاب میکند. پارو زدن هم برای ما آسان نیست امّا خشکی مقصد از همین نقطه پیداست.»
آخرین ویرایش