- ارسالیها
- 375
- پسندها
- 4,117
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #11
افسانه دستهایش را روی شکمش گذاشته بود و تقریباً تپل و گرد به نظر میرسید، هر چند قامت متناسبی داشت. او با آرنج ضربهی آرامی به پهلوی من زد تا توجه مرا جلب کند.
- چی شده هستی، چرا زود کنار کشیدی؟
به صورت بشاش و چشمان مشکی و آرایش شدهاش نگاه کردم و با وقار در جواب گفتم:
- هیچی! خوبه که پُرخوری نکنیم، همین.
ساغر ابروهای پیوسته و مرتبش را بالا برد.
- راست بگو کلک! نکنه خبری شده؟
چشم غرهّای تحویلش دادم و با لحنی مخالف گفتم:
- نخیر! مگه هر چیزی به خبر خاصی مربوط میشه، نه جونم پُرخوری برای سلامتی ضرر داره، خوبه که بدونی!
لبخند کوتاه و مرموزی بر لبان قرمز و خوش فرم افسانه نقش بست.
- راستش رو بخوای، حرف ساغر بیربط هم نیست.
چشمهایم را تنگ کردم و پرسیدم:
- منظور؟
او بدجنس شد و سر و گردنی...
- چی شده هستی، چرا زود کنار کشیدی؟
به صورت بشاش و چشمان مشکی و آرایش شدهاش نگاه کردم و با وقار در جواب گفتم:
- هیچی! خوبه که پُرخوری نکنیم، همین.
ساغر ابروهای پیوسته و مرتبش را بالا برد.
- راست بگو کلک! نکنه خبری شده؟
چشم غرهّای تحویلش دادم و با لحنی مخالف گفتم:
- نخیر! مگه هر چیزی به خبر خاصی مربوط میشه، نه جونم پُرخوری برای سلامتی ضرر داره، خوبه که بدونی!
لبخند کوتاه و مرموزی بر لبان قرمز و خوش فرم افسانه نقش بست.
- راستش رو بخوای، حرف ساغر بیربط هم نیست.
چشمهایم را تنگ کردم و پرسیدم:
- منظور؟
او بدجنس شد و سر و گردنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش