متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان تیرمستی | FATEME078 انجمن یک رمان

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,550
پسندها
64,248
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #51
به‌نظر من، آدم‌ها تو زندگی‌شون باید برگردن و راه‌‌های ادامه‌ داده‌ نشده‌‌شون رو ادامه بِدن؛ حتی اگه تو شرایط مناسبی نباشن... باید ادامه بِدن و در نهایت، برسن به اون احساس خوبی که هیچ‌رقمه نمی‌تونن از بینش ببرن.
من هم برگشتم... من برگشتم که مابین این همه راه ادامه داده نشده‌‌ی پر پیچ و خم و ترسناک، حداقل این یکی راهِ ادامه‌داده‌نشده‌‌ رو تموم کنم؛ با تیرمستی همراه بشم، با زویا، با حامد، با کاوه، با زهیر، سارا و همه‌ی آدم‌هایی که درس‌های قشنگی بهمون دادن. من برگشتم که بدونم، دل‌آشوبی که یک‌هو شد تیرمستی، چه بلایی سرش اومده؟ فهمیدم نویسنده‌ش بلاهای خوبی سرش آورده، اون‌قدری که من بخوام برنامه بچینم ۶تا۷ صبح بخونم و بعد به خودم بیام و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

Negar.Dayani

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
424
پسندها
11,253
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
سن
18
  • #52
سلام فاطمه‌‌ی زیبا :>>>
من رمانت رو فقط تا صفحه‌ی ۸ تونستم بخونم، متاسفانه :(
اما وقتی سرم خلوت شد حتما بقیش رو میخونم.
توصیفات عالی بودن، هم توصیف احساسات مخصوصا اونجایی که عروسی حامد و زویا بود، من خیلی ناراحت شدم.
هم توصیف چهره، قشنگ چهره‌ی حامد، چشماش، موهاش، همهههه چیش‌، همینطور کاوه، زویا و...
فضاسازی فوق العاده بود، میتونستم اونجایی که کاوه و زویا توی پارک نشسته و بستنی میخوردن رو واضح تصور کنم و همینطور بقیه‌ی جاهای رمان رو.
همینطوری ادامه بده جانم :)
انشاءلله چاپ بشه :402:
 
امضا : Negar.Dayani

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • #53
دفعه قبل که پیام دادم این‌جا مامانِ کاوه بودی، اما الآن مامان حامدی :>
با خودم گفتم تو همیشه با قلم زیبات ما رو خندوندی، اشکمونو در آوردی، حالا من با نظرم شاید بتونم خوشحالت کنم
تیرمستی یکی از رئالیسم‌ترین رمان‌هایی که هر فردی می‌تونه بخونه. تا به حال دیالوگ‌هایی که اِن‌قدر متناسب با شخصیتِ کارکتر باشن رو نخوندم.
با یه زاویه‌دیدِ ثابت تونستی کل رمانو روایت کنی و به خوبی از پس بیان احساسات و عواطف کارکترها بر بیای
تونستی شخصیت‌های بسیار ماندگاری خلق کنی که مخاطبین بسیار دوسشون داشته باشن و همین‌طور، تونستی شخصیت‌های بسیار منفوری خلق کنی که ازش متنفر بشيم
تیرمستی مثل یه اقیانوس می‌مونه، هر چقدر بیشتر بخونی بیشتر در دنیای رئالیسمش غرق میشی
شخصيت‌هاش... انگار باهاشون زندگی می‌کنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,550
پسندها
64,248
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #54
سلام فاطمه‌‌ی زیبا :>>>
من رمانت رو فقط تا صفحه‌ی ۸ تونستم بخونم، متاسفانه :(
اما وقتی سرم خلوت شد حتما بقیش رو میخونم.
توصیفات عالی بودن، هم توصیف احساسات مخصوصا اونجایی که عروسی حامد و زویا بود، من خیلی ناراحت شدم.
هم توصیف چهره، قشنگ چهره‌ی حامد، چشماش، موهاش، همهههه چیش‌، همینطور کاوه، زویا و...
فضاسازی فوق العاده بود، میتونستم اونجایی که کاوه و زویا توی پارک نشسته و بستنی میخوردن رو واضح تصور کنم و همینطور بقیه‌ی جاهای رمان رو.
همینطوری ادامه بده جانم :)
انشاءلله چاپ بشه :402:
سلام نگار عزیزم؛
اول این‌که امیدوارم سرت خلوت شه. به نظرم این بهترین دعاییه که میشه برای کسی کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,550
پسندها
64,248
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #55
دفعه قبل که پیام دادم این‌جا مامانِ کاوه بودی، اما الآن مامان حامدی :>
با خودم گفتم تو همیشه با قلم زیبات ما رو خندوندی، اشکمونو در آوردی، حالا من با نظرم شاید بتونم خوشحالت کنم
تیرمستی یکی از رئالیسم‌ترین رمان‌هایی که هر فردی می‌تونه بخونه. تا به حال دیالوگ‌هایی که اِن‌قدر متناسب با شخصیتِ کارکتر باشن رو نخوندم.
با یه زاویه‌دیدِ ثابت تونستی کل رمانو روایت کنی و به خوبی از پس بیان احساسات و عواطف کارکترها بر بیای
تونستی شخصیت‌های بسیار ماندگاری خلق کنی که مخاطبین بسیار دوسشون داشته باشن و همین‌طور، تونستی شخصیت‌های بسیار منفوری خلق کنی که ازش متنفر بشيم
تیرمستی مثل یه اقیانوس می‌مونه، هر چقدر بیشتر بخونی بیشتر در دنیای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

iTs_MãeDe

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
22,546
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • #56
سلام اقا
داستان هرروز مهیج‌تر می‌شه و من باید وسط شیمی خوندنام باز یادم بیوفته بیام انجمن ببینم پارت گذاشتی یا نه؟=)
تیرمستی جز معدود رماناییه که وقتی می‌خونیش هیچ نوع خلأیی احساس نمی‌کنی، چه من باب توصیفات چه هرچیز دیگه‌ای و من مطمئنم وقتی تموم شه، خیلی خیلی می‌ترکونه=).
همین دیگه!
پارت حامد دار هم زیاد بزار :30: (خوبه رمانو ندادن دست من وگرنه تا اخرش من باب کمالات اقا حامد می‌نوشتم).
 
امضا : iTs_MãeDe

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,550
پسندها
64,248
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #57
سلام اقا
داستان هرروز مهیج‌تر می‌شه و من باید وسط شیمی خوندنام باز یادم بیوفته بیام انجمن ببینم پارت گذاشتی یا نه؟=)
تیرمستی جز معدود رماناییه که وقتی می‌خونیش هیچ نوع خلأیی احساس نمی‌کنی، چه من باب توصیفات چه هرچیز دیگه‌ای و من مطمئنم وقتی تموم شه، خیلی خیلی می‌ترکونه=).
همین دیگه!
پارت حامد دار هم زیاد بزار :30: (خوبه رمانو ندادن دست من وگرنه تا اخرش من باب کمالات اقا حامد می‌نوشتم).

سلام خانومِ مائده.
توقع این نوع تعریف از تو رو نداشتم و باید بگم: آخ قلبم!
دیگه خیلی رمان داشت پر از حامد می‌شد. یه مقدار کمش کردم زویا رو ببینید :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
یه رمان فقط در ستایش حامد خواهم نوشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

iTs_MãeDe

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,178
پسندها
22,546
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • #58
خب ببین کی اینجاست؟ بازم من! :laughting::laughting:
به جبران زحماتم باید بگی حامد تو این پارت رفته بود سر دیت با مائده:smoke:
به نظرم اگر فصل یک و دو جذاب بودن، فصل سه فرا جذابه. داستان خیلی خیلی مرموزطور پیش می‌ره و خواننده رو می‌کشه تو بهر داستان تا ببینه خب چی شد؟ درگیریایی زویا تبدیل به درگیریای مخاطب هم می‌شه و این خیلی خیلی جذابه (حضور حامد هم که پررنگ‌تره اصلا به‌ به!)
دیگه چی باید بگم؟ آهان! به نظرم چیزی که تیرمستی رو به واقعیت نزدیک و نزدیک‌تر می‌کنه، اینه که لابه‌لای همه اتفاقای بد، هرازگاهی یه لحظه‌هایی هم داره که باعث می‌شه مخاطب یه لبخند ریزی بزنه و این، داستان رو خیلی به زندگی حقیقی ما که کاملا سفید یا کاملا سیاه نیست، نزدیک‌تر می‌کنه.
آخر آخرشم بگم که اگه بیشتر بخوام ادامه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : iTs_MãeDe

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,550
پسندها
64,248
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
25
  • نویسنده موضوع
  • #59
خب ببین کی اینجاست؟ بازم من! :laughting::laughting:
به جبران زحماتم باید بگی حامد تو این پارت رفته بود سر دیت با مائده:smoke:
به نظرم اگر فصل یک و دو جذاب بودن، فصل سه فرا جذابه. داستان خیلی خیلی مرموزطور پیش می‌ره و خواننده رو می‌کشه تو بهر داستان تا ببینه خب چی شد؟ درگیریایی زویا تبدیل به درگیریای مخاطب هم می‌شه و این خیلی خیلی جذابه (حضور حامد هم که پررنگ‌تره اصلا به‌ به!)
دیگه چی باید بگم؟ آهان! به نظرم چیزی که تیرمستی رو به واقعیت نزدیک و نزدیک‌تر می‌کنه، اینه که لابه‌لای همه اتفاقای بد، هرازگاهی یه لحظه‌هایی هم داره که باعث می‌شه مخاطب یه لبخند ریزی بزنه و این، داستان رو خیلی به زندگی حقیقی ما که کاملا سفید یا کاملا سیاه نیست،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

F.Śin

نویسنده ادبیات
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,260
پسندها
17,108
امتیازها
38,073
مدال‌ها
24
سن
21
  • #60
نمی‌دونم سال بعد، چی انتظارِ تیرمستی رو می‌کشه اما مسیر درخشانی رو براش تصور کردم و ٩٩/٩ درصد مطمئنم که اتفاق‌های خوب، نصف زیادش سهمِ فاطمه٠٧٨ای هست که حسابی واسه‌ی عزیزکرده‌ش وقت گذاشته و زحمت کشیده.
من حامد رو دوست دارم چون هیچ‌کی‌و مثل حامد ندیدم که این‌همه قشنگ، یه نفر رو دوست داشته باشه. هیچ‌کی مثل حامد، این‌قدر متفاوت و جذاب نیست که شب بیدار بمونه تا یه روزِ قشنگ رو برای زویا رقم بزنه. حامد، از اون آدم‌هاییه که می‌شه هم به عنوان یه دوست روش حساب کرد که بدون قضاوت گوش میده. هم مثل یه پدر که آغوشش همیشه به‌روت بازه و هم مثل یه عاشق که تمامِ سختی‌ها رو به‌جون خریده تا کسی که دوستش داره، لحظه‌های قشنگی‌و تجربه کنه.
خاطره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : F.Śin

موضوعات مشابه

عقب
بالا