سلام. ممنونم شیرینِ جانسلام*-*
اولین چیزی که منُ جذب کرد اسمش بود و بعد از اون داستان!*-*
توصیفاتتون عالی بودن* . *
سلام
رمان فاطمه از اولین رمان هایی بود که خودم پیشنهاد دادم بچه های انجمن بخونند و دنبال کنند.
جای نقدی نداره واقعا و من از خوندنش لذت می برم. موضوع داستان و دوست دارم فلش بک ها جذابند .حس کنجکاوی که در خواننده ایجاد میشه تا بدونه ادامه داستان چیه و دلیل این اتفاق ها چی بوده جذابه و برای من پرکشش.
فضا سازی رمان به نظرم مناسبه . پختگی قلم نویسنده کاملا مشهوده. عنوان آخر رمان هم به نظرم قشنگ تر از قبلی هست.
امیدوارم تا آخر داستان همینجور پرکشش و جذاب باشه و به زودی بعد از اتمامش برای چاپ بره.
موفق باشی...
« چقدر پر از خالیه»
سلام، وقتی اسم رمان رو بدون مشورت از تنگی نفس به دلآشوب تغییر دادم، خیلیها نقد کردن و گفتن کلیشهاس و کلاً واژه دل خیلی تکراری شده و جذاب نیست و ...
برای اینکه دوباره بدون مشورت سریع اسم تغییر ندم،میخوام ببینم نظرتون راجع به «تیرمستی» چیه؟ معنیش : بعضیها وقتی تازه داغدار شدن جوری آرومن که باورش سخته! به این حالت میگن تیرمستی. کلمهش از شکار اومده. وقتی که گلوله هنوز تو بدن حیوون کارساز نشده و انگار که تیر نخورده...
[COLOR=rgb(147...
سلام فاطمهی عزیز! من هم به نوبهای، خودم رو ملزم میدونم که با توجه به اینکه از قسمتی همراه داستان بودم و طبق شنیدههایی متوجه پیرنگ تیرمستی شدم، نظرم رو بدم.
در مورد فراز و فروی که در داستان موجود هست و بوده، باید بگم که بکر بودن ایده و پردازش عالی تو، از تیرمستی یک رمان فوقالعاده زیبا ساخته. در حقیقت کل رمان شما، از قلم گرفته تا ارکانی که باید دیده بشه، همه و همه در کلمهی فوقالعاده خلاصه شده و این کلمه برای توصیف تیرمستی کاملاً مناسبه. از اتفاقات غیرمنتظرهای که در آینده رخ داده و سیر گذشتهای که صبورانه پردازش میشه، تعلیق و کشمش رو بسیاری رو در خودش جا داده. علاوه بر این موارد قلم پختهی شما رنگ و لعاب دیگهای به داستان...
شیوای عزیزم؛ زویا، حامد، کاوه، زهیر و... همه و همه دلخوش به بودنت هستن.
یه تایمی بود که من فقط برای خودم پست میذاشتم. تا جایی که به مرحله فرستادنش به متروکه رسیدم ولی با دیدن یه ناظر جذابی که اسمش پایین پستها میاومد دلخوش به ادامه دادنش شدم.
ممنونم از مهربونی و بودنت