عاشقانه‌ها عاشقانه های حسین منزوی

[Sama_Shams]

از پیراهنت
دستمالی می خواهم
که زخم عمیقم را ببندم
و از دهانت بوسه ای
که جهانم را تازه کنم.

"حسین منزوی"​

 

[Sama_Shams]

کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ
به معجز تو بهارین شده است و شورانگیز
چنان به دام عزیز تو بسته است دلم
که خود نه پای گریزش بود نه میل گریز

"حسین منزوی"​

 

[Sama_Shams]

شب است و ره گم کرده ام، در کولاک زمستانی
مرا به خود دلالت کن ،ای خانه ی چراغانی!
مرا ببین کز خستگی، وز شکوه شکستگی
آینه ای گرفته ام، پیش رویت از پیشانی

"حسین منزوی"​

 

[Sama_Shams]

بیا، مرو ز کنارم، بیا که می میرم
نکن مرا به غریبی رها که می میرم
توان کشمکشم نیست بی تو با ایام
برونم آور از این ماجرا که می میرم
نه قول هم سفری تا همیشه ام دادی؟
قرار خویش منه زیر پا که می میرم
به خاک پای تو سر می نهم، دریغ مکن
ز چشم های من این توتیا که می میرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من،
به سوی برکه آخر شنا، که می میرم
اگر هنوز من آواز آخرین توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم
برای من که چنینم تو جان متصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا، که می میرم
ز چشم هایت اگر ناگزیر دل بکنم
به مهربانی آن چشم ها که می میرم

"حسین منزوی"​

 

[Sama_Shams]

مثل باران بهاری
که نمی گوید کی،
بی خبر در بزن و
سرزده از راه برس...

"حسین منزوی"​

 

[Sama_Shams]

به فراقم از تو زخم است و
به وصلم از تو مرهم
که چو دردم از تو آید
ز تو نیز چاره باید.

"حسین منزوی"​

 

[Sama_Shams]

مرا به بوی خوشت
جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی از این بیشتر
نمی خواهم.

"حسین منزوی"​

 

[Sama_Shams]

مشقم کن
وقتی که عشق را زیبا بنویسی
فرقی نمی‌کند که قلم
از ساقه‌های نیلوفر باشد
یا از پر کبوتر ...

"حسین منزوی" ​

 

[Sama_Shams]

شب اگر باشد و
مـِی باشد و
مـن باشم و تـو
به دو عـالـم ندهم
گوشـه‌ی تنـــهایی را ...

"حسین منزوی"​

 

[Sama_Shams]

بی هیچ نام
می آیی
اما تمام نام های جهان باتوست
وقت غروب نامت
دلتنگی ست
وقتی شبانه چون روحی عریان می آیی
نام تو وسوسه است
زیر درخت سیب نامت
حواست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر می زند
می گریزی
نام گریزناکت
رویاست...

"حسین منزوی"​