طنز اشعار طنز

  • نویسنده موضوع Darkness
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 17
  • بازدیدها 3,649
  • کاربران تگ شده هیچ

Darkness

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/17
ارسالی‌ها
894
پسندها
5,558
امتیازها
23,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
زنم گـــوید بـه من ، تو بی کلاسی
نــدارد زنــدگــی بـا تـو اســــاسی


پُـزت عالـی بـه وقـت خـواستگــاری
ولی اکنــون همیشـه آس و پاسی


دهی اُملت به من هـر روز و هـرشب
نمی بینـم به دست ات اسکناسی


نه تفریحی ،نه مهمانی ،نه گردش
نه ماشینی ،نه فرشی،نه پلاسی


نه انگشتر، نه گردنبند ،نه گوشوار
نه مانتوئی، نه چادر،نه لباسی ...


بــرای خــاطــرت از جــان گــذشتم
چقــدر ای مــرد ، رنـد و ناسپاسی


بخشکی شانس، از فکـر و خیـالات
نمانـده در سرم هــوش و حواسی


به او گفتـم : تحمـــل کـن عـزیزم !
نــدارد ســود عجــــز و التمــاسی


به اوگفتم :بفـرماچـاره ام چیست؟
اگــر کـــه چـاره کـــردی اقتباسی



به مـن گفتا :دلت خوش کارمندی
نه گیری رشـوه ای،نـه اختلاسی


طلاقم ده ،رها گـــردم زدست ات
نگیـرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

Darkness

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/17
ارسالی‌ها
894
پسندها
5,558
امتیازها
23,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
مدتی هست که می رسم خانه

زن من می زند چک و چانه

می زند حرف های نا مربوط



با اضافات ِ کامل و مبسوط:

که من اینک وفاق می خواهم

اندکی اشتیاق می خواهم

کِسلَم کرده این همه تکرار

دم به دم اتفاق می خواهم



دائماَ خسته ای و افسرده

شوهری سر دماغ می خواهم

چشم هایت عجیب بد رنگ است

راستش چشم زاغ می خواهم!



همچو نی لاغری، برو گم شو

همسری قلچماق می خواهم

ساده ای تو، بدان که در واقع

مرد پر طمطراق می خواهم



با چنین وضع، بنده غیر از این

راه و رسم و سیاق می خواهم

خانه ما که قد یک قبر است

خانه ای پر اتاق می خواهم



تا که باشد در آشپزخانه

دو سه تا من اجاق می خواهم

در جوار سواحل دریا

مُتل و خانه باغ می خواهم



توی ویلای ساحلی حتما

بهرخنده الاغ می خواهم

دائما جوجه،...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

Darkness

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/17
ارسالی‌ها
894
پسندها
5,558
امتیازها
23,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلی‌ت می‌جنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده

اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله
غصه نخور، اصیله
هی نرو پشت پرده
دماغ عمل نکرده

یکی می‌گه درازه
خیلی ولنگ و وازه
یکی می‌گه ترازه
غصه نخور که نازه
ببین خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده

دماغ نگو جواهر
سوژه‌ی شعر شاعر
طویل فی‌المظاهر
پدیده‌ی معاصر
آهای تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده

با اون دماغ همیشه
عکس تو پشت شیشه
تو سینما چی می‌شه
شکستن کلیشه
کاشکی بری رو پرده
دماغ عمل نکرده

کم باباتو کچل کن
یا خودتو مچل کن
کی بت می‌گه عمل کن
قصیده رو غزل کن
می‌شی له و لورده
دماغ عمل نکرده

چه‌قد دماغ دماغ شد
قافیه‌مون چلاق شد
هی، یکی- چل کلاغ شد
تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

Darkness

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/17
ارسالی‌ها
894
پسندها
5,558
امتیازها
23,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
یک خاطره از شرح حال اسکناسی که

افتاده در جیب جوان آس و پاسی که

یک روز خیلی اتفاقّی شد.خوشش آمد

از دختر سرمایه دار با کلاسی که...

#

از بس جوان دنبال کار پر درآمد بود

افتاد توی دام باند ناشناسی که...

مشغول چاپ پول جعلی شد به دستور

یک آدم گردن کلفت کلّه تاسی که

حالا به جرم پول شویی تحت تعقیب است

با اعترافات صریح اسکناسی که

زیر شکنجه خم شد از درد و چروک و گفت:

مجبور بودم سر کنم با اختلاسی که...

هی توی جیب این و آن بودم،نفهمیدم.

از این مهم تر،مشکل جرم سیاسی که:

ایشان اخیرا طی یک مجموعه برنامه

اقدام کرده ضد قانون اساسی که...

اما شبانه یک نفر او را فراری داد

از دست ماموران ما از باراباسی که...

(شهرام هر جا رفته باشد گیر می افتد)

تلویزیون این جمله را...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

Darkness

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/17
ارسالی‌ها
894
پسندها
5,558
امتیازها
23,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
گویند مرا چو زاد مادر به دهان گرفتن آموخت

شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم الـفـاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لـب مـن بـر غـنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست



ایرج میرزای قرن ۲۱

گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت

شب ها بر ِ تـلـویـزیـون تا صبــح بنشست و فـیـلـم دیدن آموخت

برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت

بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت

هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت

دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت

با...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

Darkness

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/17
ارسالی‌ها
894
پسندها
5,558
امتیازها
23,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس

دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

گفتم سلام حافظ گفتا علیک جانم

گفتم کجا روی تو؟گفت والله خود ندانم

گفتم بگیر فالی گفتا نمانده حالی

گفتم چه گونه ای تو گفتا در بند بیخیالی

گفتم که تازه تازه شعروغزل چه داری

گفتا که میسرایم شعر سپیدباری

گفتم زدولت عشق ؟گفتا که کودتا شد

گفتم رقیب پس چی؟گفتا که کله پا شد

گفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟

گفتا شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم بگو زخالش؟آن خال آتش افروز

گفتا عمل نموده دیروز یا پریروز

گفتم بگو زمویش گفتا که مش نموده

گفتم بگو زیارش گفتا ولش نموده

گفتم چرا؟چگونه؟عاقل شدست مجنون؟

گفتا شدید گشته معتاد گرد افیون

گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایش؟

گفتا خریده قسطی تلویزیون به جایش

گفتم بگو زساقی حالا...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Darkness

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/17
ارسالی‌ها
894
پسندها
5,558
امتیازها
23,673
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
شاعر زن میگه :

به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !

برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !

مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !

به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید

تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن ! آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !

برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید




شاعر مرد در جواب میگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Rozhina*

Negin.k

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
29/11/17
ارسالی‌ها
13
پسندها
54
امتیازها
115
سطح
0
 
  • #8
شیک ترین زندگی داغ ترین بند گی
یار مرا می برد تا دل_ تابندگی


باغ تعادل کجاست یا غزلی ناب کو
ناب ترین شعر ها مشکل خوانندگی


فقرفنا می شود جهل جدا میشود
شور بپا می شود حاصل بارندگی


سنگ صبورش شدی محو غرورش شدی
شعرو شعورش شدی دردل _شرمندگی


شاه ترین کارها جرم ترین دارها
ماه ترین یارها فال نوازندگی


بنز سوارش کند مست_ قرارش کند
کیست مهارش کند باطل رانندگی


لوکس غزل ساختن لعل لبش باختن
با همگان سا ختن در دل_هر زندگی
 

Negin.k

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
29/11/17
ارسالی‌ها
13
پسندها
54
امتیازها
115
سطح
0
 
  • #9
در آزمون سخت عشقت کم نیاوردم
مشروطی حتی ترم آخر هم نیاوردم

درپاسخ پرسیدن از راز بقای عشق
برهان ترد غیر مستحکم نیا وردم

پشت سرم حرف زیادی بود پیش ازاین
ازحرف بدخواهان به ابرو خم نیاوردم

داروی درد مزمن مردم شدم اما
تنهابرای درد خود مرهم نیاوردم

ابلیس خودرا خفه کردم با خیال تو
نامی زحوا گندم و آدم نیاوردم

شعری برایت بافتم باتاروپود عشق
اما برایت برگه ی شعرم نیاوردم

گم کرده بودم دست وپایم را به طوری که
از خاطرم رفت و گل مریم نیاوردم
 

Negin.k

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
29/11/17
ارسالی‌ها
13
پسندها
54
امتیازها
115
سطح
0
 
  • #10
در شگفتم از چــه رو با ما لجــش تا ایــن حــد اسـت

آه مــن هــم گــر نگیـــرد، مــادرم آهـــش بــد اســت

او گـره ها می زنـد، بـا چنـــگ و دنــدان مانـده، مـــن

در میـــــان ناکســــــان گـویـنــد او ســــر آمد اســـت

بر نگشــته هــر که مشــکل دارد و پیــش وی اســت

گوئیــا یکســـویه اسـت این راه و در وی ممتـد اسـت

بــس تمــام مشـــکلاتم دســـت آن ناکــــس فـــــتاد

ســینه ام تاول زد از بــس روی آن دســت رد اســـت

شاید این مشــکل نه از ایشـان که تنــها از من است

بخـــت و اقبـــالم یقیـــــنا واحـــدی از یکصــــد اسـت

یا نه از من، نـی از ایـشان بلکه این یک سنت اسـت

این چنین ها می کند هر کس که در آن مسند است

بــی زر و بـی آشــنا رفتـی به آن محفــل «امیـــن»

لابد از محفــــل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4
بازدیدها
97
  • قفل شده
  • مهم
آموزشی [ طنز چیست؟ ]
پاسخ‌ها
1
بازدیدها
2,306
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
217
پاسخ‌ها
43
بازدیدها
874
  • قفل شده
  • نظرسنجی
پاسخ‌ها
433
بازدیدها
14,397

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا