• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ساحره‌ها | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان :
ساحره‌ها
نام نویسنده:
دیاناس
ژانر رمان:
#فانتزی
به نام حق
کد رمان: 3057
ناظر رمان: GHOGHA.YAGHI GHOGHA.YAGHI

مشاهده فایل‌پیوست 656582

sahereha copy.jpg

خلاصه: با مرگ شاه فرانسیس، به دست مادرش، ظلم و فساد جامعه را فرا می‌گیرد و مرگ جادوگران، کشور را به تباهی نزدیک می‌کند. با گذشت چندین سال و سرانجام با ظهور ساحران جوان، اوضاع دست‌خوش تغییراتی می‌شود.

توجه: فصل نخستین رمان برای آشنایی اولیه با محیط و اطلاعات اندك درمورد گذشته و اتفاقات آن است و از فصل دو به بعد، رمان آغاز می‌شود.

 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

A.TAVAKOLI❁

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
14/5/18
ارسالی‌ها
4,885
پسندها
92,902
امتیازها
77,384
مدال‌ها
53
سطح
43
 
  • مدیرکل
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
مقدمه:
زمین به سیطره‌‌ای تاریک در می‌آید آنگاه که معنای صلح در اقلیم به درستی معنا شده و به یک‌باره همه چیز دست‌خوش تغییر می‌شود. تغییری که سلطنت را به خطر انداخته و انجمن‌های تاریک را پدید می‌آورد‌.
انجمن‌هایی آغشته به خون، فریاد و اشک و آه و هیچ‌کس توان ایستادگی ندارد.
زندگی اما به یک گونه نمی‌چرخد. می‌گردد و می‌گردد و غیرممکن‌ها را ممکن می‌سازد و شاید میان این غیرممکن‌ها، ممکنی نجات‌بخش یافت شود.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
فصل اول: مرگِ خندان

قدم‌های سنگین و فریفته‌اش سنگ‌های زمردین و براق قصر را پشت سر می‌گذاشت. عصای طلایی‌اش در رأس، آغشته به یاقوتی سرخ‌رنگ بود. همان رنگ به خصوص خاندان فرانک و چه عظمت و جلالی داشتند این خاندان سراپا متکبر و برق جواهرات نشسته بر عصای زرینش چنان نوری از خود می‌نمود که چشم بیننده را به یغما می‌برد. ردای کمی بلند و جگرینش خاک‌های نامرئی زمین را جارو می‌کرد و او با بنفشِ نگاهش قصر را می‌کاوید و نیم‌نگاه هم خرج خدمه‌ای که جلویش خم و راست می‌شدند هم نمی‌کرد. راه‌رو‌های مستطیل مانند و طویل قصر را رد کرد و نهایتاً به اتاق فرانسیس رسید. نیم‌نگاهی خرج نگهبانی که به اتاق فرانسیس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
سیمون، نگاه خیره‌ی پادشاه را که دید، به لبخند مرموزش وسعت داده و سپس قدم جلو گذاشت. نگاهی به میز تقریبا شلوغ و کمی مرتب پادشاه انداخت و نزدیک و نزدیک‌تر شد. به خوبی می‌دانست که حرکات بعدی‌ای که قرار بود انجام دهد از چه قرار است. مقابل میز فرانسیس ایستاده، تعظیم کوتاهی کرد و لب‌های باریکش را بیش از پیش کش داد.
- اجازه هست؟
فرانسیس همان‌طور که قهوه‌گون چشم‌هایش را به سیمون دوخته بود، طاق ابرویش را ماهرانه به بالا پرتاب کرد و با چشم‌هایش اجازه را صادر کرد. سیمون پیچ و تابی به تن لاغر و بی‌جانش داده و پشت صندلی پرزرق و برق فرانسیس ایستاد، کمی خم شد و فنجان قهوه‌ی فرانسیس را به دست گرفت. فرانسیس، سر کج کرده و نیم نگاهی خرج این مرد پررمز و راز کرد و سپس به حالت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
سیمون از جای پرید و زبان به دهان گرفت برای بقای خویش و فرانسیس مثل همیشه، سعی بر حفظ خونسردی مقابل این خاندان منفور.
- اطلاع نداشتم خاندان پرآوازه‌تون به فال‌گیری مشغول شدن!
و چکه می‌کرد از این لحن، غرور پادشاهی‌اش و بی‌خبر از شعله‌های آتشین درون سینه‌ی سیمون. سیمون تعظیم کوچکی کرد و چیزی نگفت. فرانسیس از حضور او ناراضی و ناخشنود، رو از چهره‌ی بیش از حد سفیدش گرفت، مکعب چوبی‌ای برداشت و در همان حال گفت:
- خواستمت که بگم فکر قوی کردن ارتباطت رو با مادر از سرت بیرون کن. حالا که قراره صدراعظم این سرزمین بشی، از خلق و خوی خاندانت فاصله بگیر و به زنده موندن خودت کمک کن.
چشم‌هایش را از تکه چوب درون دستش گرفت و خیره به سیمون گفت:
- وگرنه سرت رو برای خاندانت می‌فرستم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
لایه‌ی نازکی از آبشار، جایی جلوی قصر به زمین و سنگ‌های روی آن می‌نشست و همیشه صدای گپ و گفت‌و‌گوی پرندگان به گوش می‌رسید. رنگین کمان در روزهای آفتابی سپر تنومندش را جایی مقابل قصر به احتزاز در می‌آورد. انبوه سبزی درختان از داخل و خارج قصر به زیبایی به چشم می‌خورد و مه کم‌رنگی میان درختان دیده می‌شد.
سیمون و همراهش سوار بر اسب‌های مشکی‌رنگشان نگاه آخر را به قصر انداخته و وداعی زیر لب خواندند.
کمی آن‌طرف‌تر، جایی میان ایوان قصر، ملکه النور دست‌های سفید و بلورین‌اش را روی طلای نرده‌های قصر داشته و رفتن سیمون را به تماشا نشسته بود‌. خشمِ نشسته بر قدم‌های سیمون را به خوبی می‌دید و خوب‌تر از آن، از اخلاق فرزندش آگاه بود. رنگ سبز درختان میان خاکستری چشم‌هایش نشسته و تُنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
النور کمی صدا بالا برد و قدم‌های کلافه‌ و خشمگینش را به سنگ کف اتاق کوبید. دست‌هایش را به هم رساند، جایی جلوی شکمش و گفت:
- هیچ متوجهی که اون از چه خا...
فرانسیس، خشمگین و خروشان از جای برخاست و با ابروانی که یک‌دیگر را در آغوش کشیده بودند، خیره به چشم‌های مادر نامهربانش به حرف آمد.
- متوجهم از چه خاندان آلوده و سَیّاسیه!
مکث کرده و سپس ادامه‌ی حرفش را با قلبی آزرده به زبان آورد:
- خانواده‌ی من هم آلوده به همون خاندانه!
النور به خوبی منظور فرزندش را درک کرد. فرزندی که نه تنها خوی و اخلاقیاتش را از پدرش، بلکه ظاهرش را هم از او به ارث برده بود. خاموش و مسکوت خیره به قهوه‌ی رنجور فرزندش شد. نمی‌توانست ذهنیت فرزندش را نسبت به خاندانش عوض کند و نمی‌توانست مانع خلق نیکوی او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
ویکتور از این واکنش تکراری ابرویی بالا انداخت و لبخند کوچکی گوشه‌ی لبش پدیدار شد. قدم برداشت کمی جلوتر، روبه‌روی اتاق فرانسیس ایستاد. نگهبان حضور ویکتور را اعلام کرد و آن‌سوی در فرانسیس بود که نفس راحتی بابت حضور ویکتور کشید. از جای برخاست و همان‌طور که اجازه‌ی حضور می‌داد، مقابل میز ایستاد. با ورود ویکتور، دست‌های فرانسیس به نشانه‌ی در آغوش کشیدن باز شد و ویکتور لبخندی عمیق‌تر از قبل، به لب نشاند.
قدم به جلو برداشت و خود را به آغوش فرانسیس هدایت کرد. دست‌های محکم و تنومند فرانسیس دور تن ویکتور حلقه شد و ویکتور هم او را سخت در آغوش کشید. علاقه‌ای وافر داشت به این شاه عادل که در دوران حکومتش مردم خاص جامعه‌ی کوچکش در صلح و آرامش بودند.
از آغوش هم که جدا شدند،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,079
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
- ویکتور!
صدای پرخشم و سهمگین فرانسیس، ویکتور را از جای پراند.
ویکتور، مشکینِ نگاهش را به قهوه‌های فرانسیس دوخت و با خود فکر کرد که چشمان درشت و ابروان پرپشت فرانسیس به همراه فک کمی زاویه‌دارش هنگام عصبانیت هارمونی وهم آوری در چهره‌ی او ایجاد می‌کنند؛ اما سریع از این فکر بیرون آمد و تنها لب زد:
- خاندان فرانک!
فرانسیس، خیره و خشمگین‌تر از قبل ویکتور را نگریست. ویکتور، نفس عمیقی کشید. دوستی و رابطه‌ی خوب بینشان دلیل بر این اتهام نمی‌شد؛ اما چاره‌ای نداشت جز افشای حقیقتی که سعی در نابودی خانواده‌اش داشت.
- قربان...
فرانسیس حرفش را قطع کرد و نگاهش را از حکاکی‌های ریز و لوزی شکل گوشه‌های میزش گرفت. نمی‌دانست با مادرش و خانواده‌ی منفوری که داشت چه کند؛ اما قل‌قل خشم را به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا