شاعر‌پارسی اشعار فرخی سیستانی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 57
  • بازدیدها 1,010
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
پار آن اثر مشک نبوده ست پدیدار
امسال دمید آنچه همیخواست دلم پار

بسیار دعا کردم کاین روز ببینم
امروز بدیدم ز دعا کردن بسیار

عطار شدآن عارض و آن خط سیه عطر
هم عاشق عطرم من و هم عاشق عطار

بار غم و اندیشه همه زین دل برخاست
تا مشک سیه دیدم کافور ترا باد

کار دل من ساخته بوده ست ونبوده ست
امروز بکام دل من گشته همه کار

گفتار نبوده ست میان من و تو هیچ
ور بوده بیکبار ببستی در گفتار

همواره دل برده من کام تو جوید
چونانکه جهان کام ملک جوید هموار

سالار زمان فخر جهانداران محمود
آن شه که چو جم دارد صد حاجب و سالار

کردار بود چاره گرکار بزرگان
کردار چنین باشد و او عاشق کردار

مقدار جهانراست ورا نیز کرانست
بخشیدن او را نه کرانست و نه مقدار

دینار چنان بخشد ما راکه بر ما
پیوسته بود خوارترین چیزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
شهر غزنین نه همانست که من دیدم پار
چه فتاده ست که امسال دگرگون شده کار

خانه ها بینم پر نوحه و پر بانگ وخروش
نوحه و بانگ وخروشی که کند روح فکار

کویها بینم پر شورش و سر تاسر کوی
همه پر جوش و همه جوشش از خیل سوار

رسته ها بینم بی مردم و درهای دکان
همه بربسته و بر در زده هر یک مسمار

کاخها بینم پرداخته از محتشمان
همه یکسر ز ربض برده به شارستان بار

مهتران بینم بر روی زنان همچمو زنان
چشمهاکرده زخونابه برنگ گلنار

حاجبان بینم خسته دل و پوشیده سیه
کله افکنده یکی از سر و دیگر دستار

بانوان بینم بیرون شده از خانه بکوی
بر در میدان گریان و خروشان هموار

خواجگان بینم برداشته از پیش دوات
دستها بر سر و سرها زده اندر دیوار

عاملان بینم باز آمده غمگین ز عمل
کار ناکرده و نارفته بدیوان شمار

مطربان بینم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #43
عشق خوشست ار مساعدت بود از یار
یار مساعد نه اندکست و نه بسیار

هست ، ولیکن کجا یکیست، زده جا
ده دل بینی بدو نهاده بزنهار

شکر خداوند را که لاله رخ من
چون دگران نیست نامساعد ومکار

چرب زبانست و خوب خوی و وفا جوی
سخت بدیعست و خوبروی و وفادار

باده دهد ، چون مرا بباده بود میل
بوسه دهد، چون مرا ببوسه فتد کار

گاه کند خانه را به زلف چو تبت
گاه کند خیمه را به روی چو فرخار

لاله فروشد مرا و مشک فرو شد
لاله فروشست دلبر من و عطار

مشک فروشد مرا زنافه دو زلف
لاله فروشد مرا زباغ دو رخسار

باغ دو رخسار او خوشست ولیکن
خوشتر از آن باغ، خوی شاه جهاندار

قطب معالی ملک محمد محمود
ناصر دین و معین ملت مختار

آنکه ز دعوی فزون نماید معنی
وانکه ز گفتار بیش دارد کردار

جود وسخا را ازو فزون شده قسمت
علم وادب را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #44
ای زینهار خوار بدین روز گار
از یار خویشتن که خورد زینهار

یک دل همی چرند کنون آهوان
با شیر و با پلنگ بیک مرغزار

وقتیکه چون دو عارض و زلفین تو
درباغ گل همی شکفد صد هزار

هر شب همی درخشد در گلستان
چون شعله های آذر گلهای نار

وقتیکه چون موشح گردد زمین
وشی و پرنیان همه کوه و قفار

گردد ز چشم دیده و ران ناپدید
اندر میان سبزه بصحرا سوار

وقتی که چون سرود سرایی بباغ
یا در چمن چغانه نهی بر کنار

بلبل سرود راست کند بر سمن
صلصل قصیده نظم کند بر چنار

وقتی که عاشقان وجوانان بهم
در باغ می خورند بدیدار یار

این بر چمن نشسته و پر می قدح
و آن زیر گل غنوده و پر گل کنار

زیر گل شکفته بخواهد گشاد
نرگس دو چشم خویش زخواب خمار

از من همی جدا شوی ای ماهروی
نامهربان نگاری و ناسازگار

بیدوست چون بوم بچنین ماه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #45
ای زینهار خوار بدین روز گار
از یار خویشتن که خورد زینهار

یک دل همی چرند کنون آهوان
با شیر و با پلنگ بیک مرغزار

وقتیکه چون دو عارض و زلفین تو
درباغ گل همی شکفد صد هزار

هر شب همی درخشد در گلستان
چون شعله های آذر گلهای نار

وقتیکه چون موشح گردد زمین
وشی و پرنیان همه کوه و قفار

گردد ز چشم دیده و ران ناپدید
اندر میان سبزه بصحرا سوار

وقتی که چون سرود سرایی بباغ
یا در چمن چغانه نهی بر کنار

بلبل سرود راست کند بر سمن
صلصل قصیده نظم کند بر چنار

وقتی که عاشقان وجوانان بهم
در باغ می خورند بدیدار یار

این بر چمن نشسته و پر می قدح
و آن زیر گل غنوده و پر گل کنار

زیر گل شکفته بخواهد گشاد
نرگس دو چشم خویش زخواب خمار

از من همی جدا شوی ای ماهروی
نامهربان نگاری و ناسازگار

بیدوست چون بوم بچنین ماه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #46
دی ز لشکر گه آمد آن دلبر
صد ره سبز باز کرد از بر

راست گفتی بر آمد اندر باغ
سوسنی از میان سیسنبر

گرد لشکر فرو فشاند همی
زان سمن بوی زلف لاله سپر

راست گفتی که بر گذرگه باد
نافه ها را همی گشاید سر

باد، زلف سیاه او برداشت
تاب او باز کرد یک زدگر

راست گفتی ز مشک بر کافور
لعبتانند گشته بازیگر

چون مرا دید پیش من بگریخت
آن، سرا پای سیم ساده پسر

راست گفتی یکی شکاری بود
پیش یوز امیر شیر شکر

میر ابواحمد آنکه حشر نمود
مر ددانرا به صید گاه اندر

راست گفتی که صید گاهش بود
اندر آن روز نایب محشر

بکمرهای کوه، مردان تاخت
تا بتازند رنگ را ز کمر

راست گفتی که رنگ تازانرا
اندر آن تاختن بر آمد پر

بانگ برخاست از چپ و از راست
کوه لرزید و گشت زیر و زبر

راست گفتی بهم همی شکنند
سنگ خارا بصد هزار تبر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #47
چهار چیز گزین بود خسروان را کار
نشاط کردن چوگان و رزم و بزم شکار

ملک محمد محمود آمد و بفزود
بر این چهار بتوفیق کردگار چهار :

نگاه داشتن عهد و بر کشیدن حق
بزرگ داشتن دین و راستی گفتار

جز این چهار هنر، صد هنر، فزون دارد
کزین چهار هنر، هر یکی فزون صدبار

چو داد دادن نیکو، چو علم گفتن خوب
چو عفو کردن مجرم، چو بخشش دینار

هنر فراوان دارد ملک، خدای کناد
که باشد از هنر وعمر خویش برخوردار

چنانکه او ملکست و همه شهان سپهش
همه ملوک سپاهند و او سپهسالار

ز جمله ملکان جهان که داند کرد
هزار یک زان کان شهریار گیتی دار

بیک شکار گه اندر، من آنچه زو دیدم
ترا بگویم خواهی کنی گر استفسار

بدشت برشد روزی بصید کردن ومن
ز پس برفتم با چاکران و با نظار

ز دور دیدم گردی بر آمده بفلک
میان گرد مصافی چو آهنین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #48
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر

بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
تا نگویند فروهشت بر ما لنگر

رمضان پیری بس چابک و بس باخردست
کار بخرد همه زیبا بود و اندر خور

او شنیده ست که بسیار نشین را گویند
دیر بنشست برما و همی خورد جگر

چکنم قصه دراز، این بچه کارست مرا
سخنی باید گفتن که به ده دارد در

رمضان گر بشد از راه فراز آمد عید
عید فرخنده ز ماه رمضان فرخ تر

گاه آن آمد کز شادی پر گردد دل
وقت آن آمد کز باده گران گردد سر

مجلسی باید آراسته چون باغ بهشت
مطربی مدح امیرالامرا کرده زبر

باده صافی و پالوده و روشن چو گلاب
ساقی دلبر و شایسته و شیرین چو شکر

اثر غالیه عیدی نارفته هنوز
زان بنا گوش که با سیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #49
ای دریغا دل من کان صنم سیمین بر
دل من برد و مرا از دل او نیست خبر

او دلی داشت گرامی و دلی دیگر یافت
کاشکی من دلکی یافتمی نیز دگر

دلفروشان خراسان را بازار کجاست
تا دلی یابم ازیشان چو دل خویش مگر

اندرین شهر کسی را دل افزونی نیست
ور بود نیز همانا نفروشند به زر

هر که او گرد بتان گشت چو من بیدل شد
حال ازینگونه ست اینجا، حذر ای قوم حذر

تو چگویی که من بیدل چون تانم گفت
مدحت خسرو عادل به چنین حال اندر

میر ابو احمدبن محمود آن شیر شکار
میر ابو احمد بن محمود آن شیر شکر

آنکه از شاهان بیشست به علم و به ادب
آنکه از میران بیشست به فضل و به هنر

به نهاد و خو و صورت بپدر ماند راست
پسر آنست پدر را که بماند بپدر

تا جهان گم نشود، گم نشود نام و نشان
پدری را که چنین داد خداوند پسر

شکر باید کند ایزد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #50
مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار
از در نوشاد رفتی یا زباغ نوبهار

ای خوشا آن نوبهار خرم نوشاد بلخ
خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار

هر درختی پرنیان چینی اندر سر کشید
پرنیان خرد نقش سبز بوم لعل کار

ارغوان بینی چو دست نیکوان پردستبند
شاخ گل بینی چو گوش نیکوان پر گوشوار

باغ گردد گلپرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشکبوی و ابر مروارید بار

باغبان برگرفته دل بماه دی زگل
پر کند هر بامدادی از گل سوری کنار

بلخ بس خوشست، لیکن بلخیانرا باد بلخ
مرمرا با شهرهای گوز گانانست کار

نو بهار بلخ را در چشم من حشمت نماند
نا بهار گوز گانان پیش من بگشود بار

باغ و وراغ و کوه و دشت گوز گانان سر بسر
حله دو روی را ماند ز بس نقش و نگار

هر چه زیور بود نوروز نو آیین آن همه
برد برگلهای باغ و راغ نوروزی بکار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا