فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار فرخی سیستانی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 57
  • بازدیدها 1,092
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #31
بفرخنده فال و بفرخنده اختر
به نو باغ بنشست شاه مظفر

بروز مبارک، ببخت همایون
به عزم موافق، به رای منور

بباغی خرامید خسرو که او را
بهار و بهشتست مولا و چاکر

بباغی کزو ملک رازیب و زینت
بباغی کزو بلخ را عز و مفخر

بباغی درختان او عود و صندل
بباغی ریاحین او بسدتر

بباغی چو پیوستن مهر خرم
بباغی چو رخساره ودست دلبر

بباغی که دل گوید: ای تن درین چم
بباغی که تن گوید: ای دل درین چر

بباغی درو سایه شاخ طوبی
بباغی درو چشمه آب کوثر

بباغی کز آب و گلش بازیابی
نسیم گلاب و دم مشک اذفر

بهشت اندر و بازیابی به آبان
بهار اندرو باز بینی به آذر

ز سرو بریده چو زلف بریده
ز شکل مدور چو چرخ مدور

بهشتست این باغ سلطان اعظم
دلیل آنکه رضوانش بنشسته بر در

دری را ازو مهر خوانده ست مشرق
دری را از و ماه خوانده ست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #32
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار

تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار

از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
وز غنایم خانه شان چون کشتی آکنده ز بار

شاخ کرگانشان بود میخ طویله در سفر
چنگ شیرانشان بود تعویذ اسبان در شکار

بگذرند از رودهای ژرف چون موسی ز نیل
بر شوند از کنده چون شاهین بدیوار حصار

کوکب ترکش کنند از گوهر تاج ملوک
وز شکسته دست بت بردست «بت رویان » سوار

از سر بت بند مصحف ها همی زرین کنند
وز دو چشم بت دو گوش نیکوانرا گوشوار

تیغ ایشان دست یابد با اجل در یک بدن
اسبشان بازی کند با شیر دریک مرغزار

هر که چون محمود پشتی دارد اندر روز جنگ
چون سر لشکر مقدم باشد اندر کار زار

لشکر او پیش دشمن ناکشیده صف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #33
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر

نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر

چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
چه خواهد عاشق از معشوق دلبر؟

چه دانی دوستی را حدو غایت ؟
مقدر باشد آن یا نامقدر؟

چه باشد علت کردار معشوق؟
بجای عاشقی معشوق پرور

مرا زینگونه فکرتهاست بسیار
اگر دانی سخنهاگو ازین در

مر او را گفتم: ای پرسنده! احسنت
نکو پرسیدی و زیبا ودرخور

بپرسیدی ز حد و غایت عشق
جوابی جزم خواهی و مفسر

می آن گویم که دانم، ور ندانم
مرا از جمله جهال مشمر

که داند عشق را هرگز نهایت
سؤالی مشکل آوردی و منکر

بر من عشق را غایت بجاییست
که کس کردنش نتواند مقرر

چنان باید که نکند هیچ عاشق
حدیث حاسد معشوق باور

بوقت خلوت اندر پیش معشوق
چو کهتر باشد اندر پیش مهتر

مسخر گشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #34
بهار تازه دمید ای بروی رشک بهار
بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار

همی بروی تو ماند بهار دیبا روی
همه سلامت روی تو و بقای بهار

بهار اگر نه ز یک مادرست باتو، چرا
چو روی تست بخوشی و رنگ و بوی و نگار

بهار تازه اگر داردی بنفشه و گل
ترا دو زلف بنفشه ست و هر دو رخ گلزار

رخ تو باغ منست و تو باغبان منی
مده بهیچکس از باغ من گلی زنهار

غریب موی که مشک اندر و گرفته وطن
غریب روی که ماه اندر و گرفته قرار

همیشه تافته بینم سیه دو زلف ترا
دلم ز تافتنش تافته شود هموار

مگر که غالیه میمالی اندرو گه گاه
وگر نه از چه چنان تافته ست و غالیه بار

نداد هرگز کس مشک را به غالیه بوی
مده تو نیز، ترا مشک و غالیه بچه کار

ترا ببوی و بپیرایه هیچ حاجت نیست
چنانکه شاه جهان را گه نبرد به یار

یمین دولت ابوالقاسم بن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #35
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نوآر که نو را حلاوتیست دگر

فسانه کهن و کارنامه بدروغ
بکار ناید رو در دروغ رنج مبر

حدیث آنکه سکندرکجا رسید و چه کرد
ز بس شنیدن گشته ست خلق را ازبر

شنیده ام که حدیثی که آن دوباره شود
چوصبرگردد تلخ ،ار چه خوش بودچو شکر

اگر حدیث خوش و دلپذیر خواهی کرد
حدیث شاه جهان پیش گیرو زین مگذر

یمین دولت محمود شهریار جهان
خدایگان نکو منظر و نکو مخبر

شهی که روز و شب او را جز این تمنانیست
که چون زند بت و بتخانه بر سر بتگر

گهی ز جیحون لشکر کشد سوی سیحون
گهی سپه برد از باختر سوی خاور

ز کارنامه او گر دو داستان خوانی
بخنده یاد کنی کارهای اسکندر

بلی سکندر سرتاسر جهان را گشت
سفر گزید و بیابان برید و کوه و کمر

ولیکن اوزسفر آب زندگانی جست
ملک، رضای خدا و رضای پیغمبر

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #36
ای مبارک پی جهاندار و همایون شهریار
ای ز بهر نام نیکو دین و دولت را بکار

ای یمین دولت و ملک و ولایت را شکوه
ای امین ملت و دین وشریعت را نگار

نیکنامی را چنانی چون زمین را گلستان
پادشاهی را چنانی چون گلستان را بهار

جهد تو از بهر خلقست و تو از بهر خدای
مهربان بر مردمان زاهد و پرهیزگار

عابدان رااز غلامان تو رشک آید همی
از جهاد واز عبادت کردن لیل و نهار

از پی آن تا بر تو قدرشان افزون شود
کارشان تسبیح و روزه ست و حدیث کردگار

گر گرامی تر کسی زان تو اندر راه دین
چشم را لختی بخوابد برکشی او را بدار

گیتی از بد مذهبان خالی شد و آسوده گشت
تا تو رسم سنگ ودار آوردی اندر مرغزار

در همه کاری ترا صبر و قرارست ای ملک
چون بکار دین رسیدی بیقراری بیقرار

چون به اقصای جهان از ملحدان یا بی خبر
حیله سازی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #37
ای ز کار آمده و روی نهاده بشکار
تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار

گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد
گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار

هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز
ملک بر خصم تبه بیشه بر شیر حصار

وای آن خصم که در رزم بدو گویی گیر
وای آن شیر که در صید بدو گویی دار

روز صید تو بچشم تو چه روباه و چه شیر
روز رزم تو بر تو چه پیاده چه سوار

من درین صید گه آن دیدم از تو ملکا
که صفت کردن آن گشت بمن بردشوار

هر چه در صحرا درنده و دام و دد بود
همه را گرد بهم کردی در یک دیوار

گرد ایشان پره ای بستی تا تند عقاب
زان برون رفت ندانست هم از هیچ کنار

وز سر بالا چون ژاله روان کردی تیر
هر که را گفتی بر دیده برم تیر بکار

در دویدند بسوی تو قطار از سر کوه
باز گستردی در دامن کهشان بقطار

چون درختان کشن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #38
ای آنکه همی قصه من پرسی هموار
گویی که چگونه ست بر شاه تراکار

چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی
گفتار چه باید که همی دانی کردار

ور گویی گفتار بباید ز پی شکر
آری ز پی شکر بکار آید گفتار

کاریست مرا نیکو و حالیست مرا خوب
با لهو وطرب جفتم با کام وهوایار

از فضل خداوند و خداوندی سلطان
امروز من از دی به و امسال من ازپار

با ضیعت بسیارم و با خانه آباد
با نعمت بسیارم و با آلت بسیار

هم با رمه اسبم و هم با گله میش
هم با صنم چینم وهم بابت تاتار

ساز سفرم هست ونوای حضرم هست
اسبان سبکبار و ستوران گرانبار

از ساز مرا خیمه چوکاشانه مانی
وز فرش مرا خانه چو بتخانه فرخار

میران و بزرگان جهان راحسد آید
زین نعمت وزین آلت و زین کار و ازین بار

محسود بزرگان شدم از خدمت محمود
خدمتگر محمود چنین باید هموار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #39
بخندد همی باغ چون روی دلبر
ببوید همی خاک چون مشک اذفر

بسبزه درون لاله نو شکفته
عقیقست گویی به پیروزه اندر

همه باغ کله ست و اندر کشیده
بهر کله ای پرنیانی معصفر

همه کوه لاله ست و آن لاله زیبا
همه دشت سبزه ست و آن سبزه درخور

بهارا بآیین و خرم بهاری
بمان همچنان سالیان و بمگذر

بصورتگری دست بردی زمانی
چو در بتگری گوی بردی آزر

چه صحرا و چه بزمگاه فریدون
چه بستان و چه رزمگاه سکندر

ز نقاشی و بتگریها که کردی
ز تو خیره مانده ست نقاش و بتگر

ز نسرین در آویختی عقد لؤلؤ
زگلبن در آویختی عقد گوهر

بهر مجلسی از تو رنگی دگر گون
بهر باغی از تو نگاریست دیگر

عجب خرم و دلگشایی و لیکن
نه چون مجلس شهریار مظفر

جهاندار محمود بن ناصر الدین
خداوند و سلطان هر هفت کشور

بآزادگی پیشرو چون بمردی
بمخبر پسندیده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #40
سال و ماه نیک و روز خرم و فرخ بهار
بر شه فرخنده پی فرخنده بادا هر چهار

خسرو غازی سر شاهان و تاج خسروان
میر محمود آن شه دریا دل دریا گذار

آنکه بر درگاه او خدمتگرانند از ملوک
هر یکی اندر دیار خویش روی صد تبار

پادشاهی کو بداند نام نیک از نام بد
خدمت سلطان کند بر پادشاهی اختیار

خدمت سلطان بجان از شهریاری خوشترست
وین کسی داند که خواهد بر خورد از روزگار

هر کسی کو خدمت محمود را شایسته گشت
عاقبت محمود خواهد کردن اورا کردگار

هر که را توفیق یارست او بدان خدمت رسد
بخ بر آن کس بادکان کس را بود توفیق یار

ای شه پاکیزه دین! ای پادشاه راستین !
ای مبارک خدمت تو خلق را امیدوار

در جهان خذلان ندانم برتر از عصیان تو
یارب این خذلان ز شهر ما و از ما دور دار

باغهایی دیده ام من چون بهشت اندر بهشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا