متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار کودکانه تاپیک جامع اشعار کودکانه شاعران

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #251
ماشین ما کهنه شده
وقتی یهو دود می کنه
هوای خوب کوچه رو
اینجوری نابود می کنه

ماشین ما نمی تونه
خوب چرخاشو بچرخونه
ماشین ما مریض شده
باید بره مریض خونه

بابا جونم تو رو خدا
کم ماشین ات رو خسته کن
پیر شده بیچاره دیگه
پس اونو بازنشسته کن


 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #252
آه ای گربه چرا
جوجه ام را بردی؟
رفتی و روی درخت
جوجه ام را خوردی؟



جوجه کوچک من
چه بدی داشت به تو
با تو دیگر قهرم
بور از خانه برو



جوجه کوچک من
جوجه نازی بود
همدم کوچک من
با تو همبازی بود



زود بردی از یاد
دوستی را تو چرا؟
هم شدم من بی دوست
هم تو ماندی تنها
 
  • Sad
واکنش‌ها[ی پسندها] Star☆AR

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #253
آسمان بر روی خود
پرده ای آویخته
باز هم بر روی شهر
اخم خود را ریخته
باد چون اسبی بزرگ
خشمگین سم می زند
برگها را یک به یک
از درختان می کند
باز پاییز آمده
شهر را جارو کند
سبزه ها را مثل برف
از زمین پارو کند
شهر را پر کرده است
باز آواز کلاغ
بوی باران می رسد
از هوای سرد باغ
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #254
مثل یک رنگین کمان
شاپرک آمد کنار پنجره
روی شیشه مثل برگی دیده شد
دست بردم تا بگیرم او پرید
برگی انگار از درختی چیده شد

شاپرک باز آمد و آنجا نشست
بال رنگارنگ خود را باز کرد
آفتاب مهربان چون مادری
بال های نازکش را ناز کرد

پشت شیشه آفتاب مهربان
می درخشید از میان آسمان
دیده می شد بال های شاپرک
روی شیشه مثل یک رنگین کمان
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #255
آرام و شادابی
بسیار زیبائی
پهناور و آبی
به به ، تو دریائی

من در خیال خود
با قایقی زیبا
سوی تو می آیم
سوی تو ای دریا
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #256
من داشتم یک بادبادک
دنباله اش رنگ طلا بود
وقتی که او پرواز می کرد
زیباتر از پروانه ها بود

یک روز از دستم جدا شد
بند بلند بادبادک
پرواز کرد و رفت بالا
شد قد یک گنجشک کوچک

هی دور شد هی دورتر شد
چرخید و چون چرخ فلک شد
دیدم که کم کم بادبادک
اندازه یک شاپرک شد
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #257
یک آدم آهنی
همبازی من است
حتی دوچشم او
از جنس آهن است

یک پیچ گردنش
دیروز شل شده
فرمان نمی برد
انگارخل شده


با نقص کوچکی
حالش شده خراب
هی گیر می کند
هی می رود به خواب

پس ای خدا چه طور
ما کار می کنیم
بی پیچ و بی چراغ
بی باطری و سیم
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #258
بوها و بچه بوها
در این جهان زیادند
رنگ و صدا ندارند
شکل نسیم و بادند

گاهی خوشند بوها
در سیب و پرتقال اند
گاهی بَدند و ناخوش
در سطل آشغال اند

بو را نمی توانی
توی هوا ببینی
اما پُرند از آن ها
سوراخ های بینی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #259

من خدا را می شناسم
با علامت های ساده
او به گنجشکان کوچک
پر زدن را یاد داده

من صدایش را شنیدم
زیر بارانی که آمد
در کنار رودخانه
با درختان حرف می زد

خوبی اش را لمس کردم
روی گلبرگ گل یاس
خوبی اش را مزه کردم
در دل یک دانه گیلاس

من خدا را بو کشیدم
توی جنگل روی ساحل
من خدای مهربان را
دوست دارم از ته دل
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #260
امروز کیف مادر من
توی کمد افتاده خواب است
طفلک دهانش باز مانده
چون زیپ ل**ب هایش خراب است

دیروز وقت زیپ بازی
او دیر باز و بسته می شد
دندانه هایش گیر می کرد
از رفت وآمد خسته می شد

یکدفعه گیج و یک وری شد
دیدم شل و خنگول مانده
امروز با مامان نرفته
خالی شده بی پول مانده
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا