فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار رشیدالدین وطواط

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #21
ای زمین را از رخت ، چون آسمان ، فرو بها
بوسه ای را از لبت ملک زمین زیبد بها

یک زمان دو زلف را زان روی چون مه دور کن
تا زمین را بیش گردد ز آسمان فرو بها

گر زمانی چون زمین نزدیک من گیرد قرار
من بفر تو زجور آسمان گردم رها

گر نشاند آسمان پیش توام بر یک زمین
از زمین گردم بشکر ، از آسمان یابم وفا

از زمین در طاعت عشق تو گر خاضع ترم
با منت چون آسمان تا کی بود قصد جفا؟

ای زمینی سرو سیمین و آسمانی صورتی
رؤیت مه بینمت بر روی و زهره بر قفا

گر تو سرو بوستانی بر روان رفتن زچیست؟
ور تو ماه آسمانی بر زمین رفتن چرا؟

از برای وعدهٔ یک بوسه ، ای ماه زمین
چند سر گردان چو ماه آسمان داری مرا؟

آسمان را در ملاحت چون تویی حاصل نشد
از زمین روم و چین و خاک خر خیز و ختا

آسمانی طالعی دارم ، که بی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] mel mel

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #22
ای صورت سیادت و ای مایهٔ سخا
بر تو بی نفاق و عطای تو بی ریا

از طبع تو فروخته شد آیت هنر
وز کف تو فراخه شد رأیت سخا

چرخ از مناقب تو ستاند همی علو
ابر از شمایل تو ستاند همی صفا

آنجا که بخشش تو ، همه سود بی زیان
و آنجا که کوشش تو ، همه خوف بی رجا

مأخوذ فتنه را زمساعی تو نجات
بیمار فاقه را زایادی تو شفا

با امر و نهی تو نزند دم همی قدر
امر روان تو چو شهاب است بی مضا

از نور رأی تو فلک ملک مرا فروغ
وز فیض کف تو شجر جود را نما

امر تو در ممالک عالم شده روان
کام تو بر خلایق گیتی شده روا

ای شمس دین ، تویی که بسعی تو باز بست
ایزد نظام و مصلحت دین مصطفا

آنی که هست طبع تو پیرایهٔ کرم
و آنی که هست ذات تو سرمایه حیا

از جاه تست دیدهٔ تأیید را بصر
وز سعی تست قالب اقبال را بقا

در عفو همچو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #23
ای طلعت تو نیکو وی قامت تو زیبا
زلفین تو چون عنبر، رخسار تو چون دیبا

از ماه سما دارای افروخته تر چهره
وز سرو سهی دارای افراخته تر بالا

کاشانهٔ شخص تو زیبد که بود جنت
مشاطهٔ روی تو زیبد که بود حورا

این گشته تو چون خرما سنگین دل
خارست غمت، آری، با خار بود خرما

در عشق کند قبله تیمار مرا وامق
در حسن برد سجده دیدار ترا عذرا

آورده به جان دادن وصل تو دم معجز
بنموده بجان بردن هجر تو ید بیضا

بی دو رخ رنگینت رونق ندهد باده
بی دو لب نوشینت لذت ندهد صهبا

بسنبل پر تابت صد لعب شده پنهان
وز نرگس پر خوابت صد فتنه شده پیدا

بر خلق، ز عشق تو، هر روز یکی فتنه
در شهر، ز مهر تو هر لحظه یکی غوغا

ما را نبود یارای در دفع بلای تو
گر نصرة دین حق نصرة ندهد ما را

شاهی، که بود قدرش با مرتبت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #24
بهار جان فزا آمد جهان شد خرم و زیبا
بباغ راه گستردند فرش حله و دیبا

بباغ اندر بنفشه شد چو قد بیدلان چفته
بباغ اندر شکوفه شد چو خد دلبران زیبا

همه اطراف صحراهست پر یاقوت و پر بسد
همه اکناف بستان هست پرمرجان و پر مینا

ز پستی تا به بالا برد لشگر ابر غرنده
پر از اعلام رنگین گشت هم پستی و هم بالا

هوا شد تیره و گریان بسان دیدهٔ وامق
زمین شد تازه و خندان به سان چهرهٔ عذرا

چو بخشش گاه جمشیدست از نعمت همه بستان
چو کوشش گاه کاوسست زینت همه صحرا

کنار سبزه از لاله، شده پر زهره ازهر
دهان لاله از ژاله ، شده پر لؤلؤ لالا

ز دریا سوی هامون رفت ابرو از نثار او
ز گوهر عرصهٔ هامون سراسر گشته چون دریا

ز نقش گلبنان مانده بعبرت صورت پروین
ز لحن بلبلان مانده بحیریت نعمت عنقا

شعاع برق گویی شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #25
ز دور جنبش این چرخ سیمگون سیما
چو سیم و زر شده گیر: اشک ما و چهره ما

شود چو سیم و زر اشک این و چهرة آن
که هست شعبدهٔ چرخ سیمگون سیما

مشعبدیست فلک، حقه باز و حقه تهی
که هر ‌زمانی صد شعبدهٔ کند پیدا

خراس وارهمی گردد و همی دارد
ستور وار مرا بر امید آب و گیا

از این خراس خلاصی اگر بیافتمی
رسید می بقوام و علاء، مسیح آسا

ایا ملازم جنت، بمهر نامحکم
و یا مزاحم مجلس، بچهر نازیبا

بکش چراغ، که خواهد عروسی شب خلوت
بکن نماز، که دارد خروس صبح آوا

سلاح دیو ز لاحول ساز، زآنکه ترا
غرور عقل سراسیمه کرد در دنیا

بخاک و آب ملولی مکن ، که بر سر خلق
شوی سزای ملامت بچار سوی بلا

ز بیم زحمت بر اوج چرخ شد عیسی
ز دست محنت بر کوه قاف شد عنقا

بساز توشهٔ تقوی ز بهر راه ، که تو
رسی ز توشهٔ تقوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #26
زهی! از آدم و حوا نگشته چون تویی پیدا
ز تو در خلد آسوده روان آدم‌ و حوا

مفاخر بر درت واقف، معالی بر تنت عاشق
فضایل در دلت مضمر، مکارم از کفت پیدا

بحشمت دست جاه تو گرفته مرکز اغبر
برفعت می‌شود پای قدر تو سپرده قبهٔ خضرا

نه ای گیتی ، ولیکن همچو گیتی نیستت نقصان
نه ای یزدان، ولیکن همچو یزدان نیستت هما

ز روی قدر باغیرت زاوج جاه تو گردون
بوقت جود با خجلت ز موج دست تو دریا

هزاران عالمی، لیکن همه و معمور در معنی
هزاران لشکری، لیکن همه منصور در هیجا

بتو جان خرد باقی، بتو جام هنر صافی
بتو روز سخا روشن، بتو چشم کرم بینا

تو شخص دولت و دینی و ایامت شده ارکان
تو کل حشمت و جاهی و افلاکت شده اجزا

زبان بگشاده مدحت را همه اجسام چون سوسن
میان بر بسته امرت را همه اجرام چون جوزا

تویی ناظر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #27
زهی! دشمنت از طرب بینوا
زده چرخ در مدحت تو نوا

هدی یافته از جلالت جمال
جهان ساخته از نوالت نوا

معانی بلفظ تو یابد شرف
معانی ز جاه تو گیر بها

بوقت سخا گوهر آبدار
چو خاکست نزدیک تو بی بها

ولی را وفاقت صوایی صواب
عدو را خلافت خطایی خطا

نه چون رای تو اختران فلک
نه چون خط تو لعبتان ختا

شده امر تو در ممالک روان
شده حکم تو بر خلایق روا

ز تو گشته پشت محامد قوی
ز تو برده روی مکارم روا

نه در گفت های تو سهو و غلط
نه در کرد های تو چون و چرا

بعهد تو از غایت عدل تو
کند میش در ظل گرگان چرا

ترا حلم خاک و علو اثیر
ترا لطف آب و صفای هوا

بمدح تو فرزانگان را شرف
بصدر تو آزادگان را هوا

نهادست در ذات تو کردگار
وفور مروت ، کمال صفا

ازین رویی بر زایران صدر تو
گزینست چون مروه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #28
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از عقد تو قوامی مجد علیا را

ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را

کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
دل تو کار داری دردها پنهان و پیدا را

بتازد صف کین تو سنان داران گردون را
بسوزد تف خشم تو زره پوشان دریا را

خراج از کارگاه تو نسیج و حد حکمت را
رواج از بارگاه تو صنیع فرد نعما را

نماند رتبتی با قدر تو بهرام و کیوان را
نباشد حکمتی با ملک تو کسری و دارا را

زبانی نیس جز در مدح تو اجسام پستی را
قرانی نیس جز بر حکم تو اجرام بالا را

کف تو جود را بایسته همچون نور انجم را
دل تو فضلرا شایسته همچون جان مرا عضا را

زبوی خلق تو غیرت کمال طیب عنبر را
زچین خط تو حسرت جمال نقش دیبا را

نبینم هیچ پیرایه جز از مهر تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #29
ای سهی سرو رهی و قد خرامان ترا
سجده برده مه گردون رخ رخشان ترا

بندگی کرده عقیق یمن و در عدن
شب و روز از بن دندان لب و دندان ترا

صبح دم جامه چو در سرفگندی نشناسند
خلق از مطلع خورشید گریبان ترا

بوستانیست همه پر گل و ریحان رویت
هیچ آفت نرسد مرسادا گل و ریحان ترا!

روی پنهان مکن از چشم من ، ایرا که سزاست
چشم چون ابر من از روی چو بوستان ترا

مردم از هجر تو وین حال بدان بیقین
هر که چون من بچشد شربت هجران ترا

ای همه شادی آنروز که در زین دارند
از پی گوی زدن ابلق یکران ترا

عاشقان رفته بمیدان تو نظاره همه
در صف گوی زنان طلعت تابان ترا

پای آورده تو در مرکب و خلقی بدعا
دست برداشته از بهر تن و جان ترا

گرددم عقل پریشان چو بمیدان بینم
بر بن گوش سر زلف پریشان ترا

چون بگیری تو بکف قبضهٔ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #30
اسباب معالی بکرم کرد مرتب
و احساب بزرگی بمنن کرد مهذب

پیرایهٔ اسلام ، ابوالفتح محمد
آن نزد شهنشاه جهان خاص و مقرب

صدری که برافروخت جهان را هنر او
چون شمس و بدین روی بشمسست ملقب

رایش همه مجدست و بدان مجدنه مغرور
فعلش همه خیرست بدان خیر نه معجب

از نعمت او هست اثر در سر زنبور
وز هیبت او هست نشان در دم عقرب

در لفظ شریفش صف لؤلؤ ابیض
در خلق کریمش نسب عنبر اشهب

آنجا که بود کینش چون خار بود گل
و آنجا که بود مهرش چون روز بود شب

بر قاعدهٔ خدمت او گردش گردون
در دایرهٔ طاعت او جنبش کوکب

طبعش زمعالی و هنر گشته مصور
دستش با یادی و کرم گشته مرکب

ای صدق و صفا بوده ترا پیشه آیین
وی فضل و سخا گشته ترا سیرت و مذهب

درگاه تو ارباب شرف را شده مرجع
دیدار تو اصحاب خرد را شده مطلب

چون بزم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا