فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار رشیدالدین وطواط

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #31
ای تاج دین تازی و ای سید عرب
ای خدمت جناب تو اقبال را سبب

ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست
بخشودن خلایق و بخشیدن ذهب

ای رافعی، که ساعد و بازوی تو شدست
هنگام حرب رافع اعلام دین رب

هست از فضایل تو همه نازش عجم
چونان که از قبایل تو نازش عرب

مثل علی خلیفه یزدانی از هنر
فتح علی، خلیفه سلطانی از نسب

در عرصهٔ هنر ز بزرگان شرق و غرب
چون تو کراست منصب امروز مکتسب؟

رنج عدو و ناز ولی از جانب تب
آری بیک طریق بود خار بار طب

از کف کافی تو عطا کی بود غریب؟
از قرص آفتاب ضیاکی بود عجب؟

کین تو چون سراب همه صورت غرور
مهر تو چون ش*ر..اب همه مایهٔ طرب

بی مدحت تو دم نزند دهر سال و ماه
و ز خدمت تو سر نکشد چرخ روز و شب

اسم برامکه ز سخای تو منتحل
علم فلاسفه ز کلام تو منتخب

با ناصح آن کنی تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #32
تا کی کند حوادث گیتی مرا طلب ؟
کز دست آن طلب شدم آواره طرب

من با عزیمت هرب و فتنه از قفا
من با هزیمت ضرر و چرخ در طلب

گه مالدم بعربدها دهر بوالفضول
گه بنددم بشعبدها چرخ بوالعجب

هر جا که من روم عقب من رود عقاب
هر جا که من بوم تبع من بود تعب

از بس که جور روز و شب آمد بروی من
چونان شدم که روز ندانم همی ز شب

هر روز چرخ حادثه‌ای آردم عجیب
هر لحظه دهر واقعی ای زایدم عجب

گویند: هر رجب عجبی آورد جهان
پس عمر من شدست سراسر همه رجب

با من سپهر نرد محالات باخته
برده هزار گنج مرا در یکی ندب

اکنون ز درد بردمنم مانده در فغان
و اکنون ز رنج گنج منم مانده در شغب

دایم بدان سبب ز فلک در شکایتم
کزمن فلک دمار برآورد بی سبب

جرمی دگر نکرده جز از رادی و وفا
عیبی دگر ندارم جز دانش و ادب

معنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #33
سپهر ملک عجم ، آفتاب دین عرب
بلند نام و نشان و بزرگ اصل و نصب

کمال دین هدی ، قطب ملک و دین محمود
که هست چرخ شرف را جمال او کوکب

جمال دودهٔ خوارزمشاه ، آنکه ربود
ز سرکشان زمانه بدست فخر قصب

همه خلاصهٔ مجد و بمجد نامغرور
همه حقیقت فضل و بفضل نا معجب

شده مطاوعت او زمانه را پیشه
شده متابعت او سپهر را مذهب

بطبع حضرت او را ستاره کرده سجود
بطوع خدمت او را زمانه کرده طلب

وجود فضل و هنر را بیان اوست دلیل
حصول عز و شرف را قبول اوست سبب

ز سعی او شده خار موافقان چون گل
ز تیغ او شده روز مخالفان چون شب

زهی بهمت عالی و تبع صافی تو
نظام جاه و علو قوام و فضل ادب

بزیر خنک جلال تو اخضر و اغبر
بزیر زین مراد تو ادهم و اشهب

ضیای حمد و ثنا از کف تو نیست بدیع
گهر ز کان و هنر از کف تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #34
ایا برنده باحباب قصهٔ احباب
ابا دهنده باصحاب نامهٔ اصحاب

بیک دگر تو رسانی ز عاشق و معشوق
دقیقهای سؤال و لطیفهای جواب

تراست صفوت عقل شریف و روح لطیف
تراست رفت روز وصال و عهد شباب

بدست لطف گشایی بسان جلوه گران
سپیده دم ز رخ لعبتان باغ نقاب

مشوش از حرکات تو جعده های بخم
معطر از نفحات تو زلفهای بتاب

بپیش چهرهٔ افلاک دست تو بندد
گهی حجاب غبار و گهی نقاب سهاب

ز سعی توست پر از رزم های دیبا خاک
ز صنع توست پر از عیب های جوشن آب

براغ چهرهٔ لاله ز تو شده پر خون
بباغ دیدهٔ نرگس ز تو شده بیخواب

نبوده مثل تو مساح در بلاد و دیار
نبوده مثل تو سیاح در شتاب و عتاب

نشسته واله از ادراک تو اولوالابصار
بمانده عاجز از اوصاف تو اولوالالباب

تو باشتاب و زمین را درنک در دل تو
نظام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #35
ای ترا جاه قباد و حشمت افراسیاب
پیش تیغ عزم تو منسوخ تیغ آفتاب

در کمال تو غلط کردم، که هر فرمان بریت
هست با جاه قباد و حشمت افراسیاب

با جلال قدر تو نازل بود قدر فلک
با کمال جود تو باطل بود جود سحاب

حضرت والای تو اصحاب حاجت را مآل
مجلس میمون تو ارباب دانش را مآب

صورت دولت وفاق تو چو پرواز همای
سورت محنت خلاف تو چو آواز غراب

کوه بابل از ثبات حزم تو گیرد درنگ
باد صرصر از مضای عزم تو یابد شتاب

حکم تو در نیک و بد همچون قضای آسمان
امر تو در بیش و کم همچون دعای مستجاب

کرده با لفظ بدیع تو معانی اقتران
جسته با جاه رفیع تو معانی اقتراب

جود کفت را نباشد مال افریدون کفاف
حد تیغت را نگردد سد اسکندر حجاب

رمح خطی ترا از شخص قهاران طعام
تیغ هندی ترا از خون جباران ش*ر..اب

بر سپهر گامگاری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #36
ای در کف عزیمت تو خنجر چو آب
جان عدو سؤال حسام ترا جواب

بحریست خاطر تو پر از گوهر هنر
چرخیست فکرت تو پر از اختر صواب

پیرایهٔ روان شده مهر تو، چون خرد
پیرایهٔ روان شده یاد تو، چون ش*ر..اب

ایام بی طراوت اقبال تو دژم
آفاق بی عمارت انصاف تو خراب

از راه بر و لطف تویی مالک القلوب
وز روی امر و نهی تویی مالک الرقاب

دولت گزیده بر در معمور تو مقام
نصرة کشیده بر سر میمون تو قباب

صدر تو همچون خلد و چو انفاس اهل خلد
امداد بخشش تو برون رفت از حساب

از بهر نصرة تو زند چرخ بامداد
بر تیغ های کوه علم های آفتاب

خاکی که یاد خلق حمیدت برو وزد
‌یابد ضیای آتش و یکی گیرد صفای آب

تا از حجاب چهرهٔ ملکت نشد پدید
پنهان نگشت چهرهٔ احداث در حجاب

اندر میان پیشه و وادی ز عدل تو
ضیغم نهفته مخلب وارقم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #37
زین سینهٔ پر آتش و زین دیدهٔ پر آب
دردا ! که گشت قاعدهٔ عمر من خراب

از بیم غرق و حرق نیابد مرا همی
در سینه هیچ شادی و در دیده هیچ خواب

زردست چهرهٔ من و از شرم دشمنان
هر شب کنم بخون جگر چهره را خضاب

گردون دهد زسفرهٔ حسرت مرا طعام
گیتی دهد زساغر محنت مرا شهاب

زنبور وار بود لعابم زشهد و چرخ
چون زهر مار کرد مرا در دهان لعاب

امثال من مکرم و من سخرهٔ زمان
و اقرام من مرفه و من طعمهٔ ذئاب

گفتم که : در شباب کنم دولتی بدست
نامد بدست دولت و از دست شد شباب

عمرم زکوه چرخ شد و نیست خود مرا
جز اشک همچو سیم و رخ همچو زر ناب

گیرم در حساب من آنچ اختران دهند
وین عمر من که رفت نگیرند در حساب

آن لؤلؤ خوشاب که بارید می زطبع
بارم کنون زدیده همان لؤلؤ خوشاب

هست آفتاب طبع من از روشنی و لیک
در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #38
ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب
طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب

زان جا که راستیست ندارند در جهان
پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب

بندند، گردهی تو اجازت ، چو بندگان
در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاب

از زلف تو ربوده نشان مشک و غالیه
وز روی تو گرفته اثر ماه و آفتاب

از ماه و آفتاب بهی تو ، که نیستند
با دو عقیق همچو شکر ماه و آفتاب

در صف نیکوان بمقام مفاخرت
خواهند از رخ تو نظر ماه وآفتاب

باشند با جمال تو حاضر بوقت لهو
در بزم شهریار بشر ماه و آفتاب

محمود ، صفدری ، که ز لطف و ز عنف او
گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب

خاقان کمال دولت و دین ، آن که بر فلک
از سهم او کنند حذر ماه و آفتاب

بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار
در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب

بفزود ملک و دولت او عز و جاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #39
جانا فکنده ام ز غم تو سپر بر آب
وز اشک دیده ساخته‌ام مستقر در آب

آتش علم گرفت مرا در میان دل
تا من فگندم از غم عشقت سپر بر آب

من در میان آتش و این نادره نگر :
کز چشم من رسیده بهر هفت کشور آب

بی خواب مانده ام ، که گرفتست در غمت
از دیدگان مرا همه بالین و بستر آب

آنها که انده تو رساند بشخص من
وقت گداختن نرساند بشکر آب

خیره است از لقای تو در خلد عدن خور
تیره است با صفای تو در حوض کوثر آب

رخسار و چشم و زلف تو در بوستان حسن
برده است از شکوفه و شمشاد و عبهر آب

مر بنگری در آتش و آب ، از جمال تو
گردد منقش آتش و گردد منور آب

آتش حسد برد ز رخ تو بدان صفت
کز رقت شمایل شاه مظفر آ ب

خوارزمشاه ، اتسز ، کندر حسام او
گشتست مدغم آتش و گردد منور آب

قدر رفیع او را برده سجود چرخ
لفظ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #40
تویی که تیغ ترا شد مسخر آتش و آب
فگند هیبت تو زلزله در آتش و آب

چه باک از آتش و آبت ؟ که چون خلیل و کلیم
ترا شدند مطیع و مسخر آتش و آب

حسام تست ، که اندر مواقف پیکار
رسد ز پیکر او برد و پیکر آتش و آب

ز کین و مهر تو گشته محقق اندوه و لهو
ز خشم و عفو تو گشته مقرر آتش و آب

اگر بر آتش و بر آب بنگرد خلقت
شود معنبر و گردد معطر آتش و آب

وگر بر آتش و بر آب بگذری، گردد
بزیر پای تو نسرین و عبهر آتش و آب

بجنب جاه و جلال تو پست زهره و ماه
بپیش باس و نوال تو ابتر آتش و آب

ز بیم تیغ و سنان چو آتش و آبت
شدند در دل خا را محقرآتش و آب

فگنده در کف پیمان تو دل اختر و چرخ
نهاده در خط فرمان تو سر آتش و آب

همان کند فزع تیغ و هیبت رمحت
ببدسگال ، که برموم و شکر آتش و آب

همه علوم جهان مضمرست در دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا