همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

[تحت تعقیب]

چـنــد ســـال پیــش وقـتـــی کـهـــ تـرکـــم مـی کـــردی

گــفـتـــی کـهـــ از یـــاد بـبــرم هـــر آنـچـه بیــنـمـــان بـــود

مـــن نیــز اسـمـــت را بــر در و دیـــوار نـوشتـــه ام

تــا خـاطـــرم بـاشـــد کـهـــ بـایــــد...

فـراموشـــت کـنـــم!!!

 

[تحت تعقیب]

حس و حالم خوش نیست * همه چی داغونه * یکی باید باشه * تو رو برگردونه




گم و گورم دورم * گیج و ویجم خستم * بس که پایه پلکمو * به دل در بستم



پشت سر بیرونه * روبرو دیواره * داره از ابر سیاه * دردسر می باره



دل مغرور اما * دست و پا نمی زنه *سنگ از آسمون بیاد * صخره جا نمی زنه



چشماتو به روم نبند * خدا چشمش بازه * زندگی این آینه هاش * آدم رو می سازه

 

[تحت تعقیب]

چشم من حرمت اشکاتو نگه دار

میدونی چند تا غروبو گریه کردی؟؟؟؟؟؟

قطره قطره آب شدن ثانیه هامون

قد لحظه های خوبو گریه کردی

هنوزم یکی نشسته روی ابرا

نگران کفترای یا کریمه

دیگه وقت خنده های بی بهونس

چشم من گریه نکن خدا کریمه

 

[تحت تعقیب]

فـــــــــــرهنـــــــــگ لـــــــــغـتهــا

نـیــــــــــــاز بــــــــه ویــــــــــــرایـــــــش دارنــــــــــد

بـــــــــرای مــــــــــعنی دلـتـــــــــــنـگی

احتــــــــیـاج بــه ایــنـــــــــهــمـه کـلــــــــــمه نـــــــــــیـســت,

دلتنـــــــــــگی یــــــــــــعنـــی

تــــــــــــــو . . .

 

[تحت تعقیب]

شیشه ای میشکند

یک نفر میپرسد

که چرا

شیشه شکست؟

یک نفر میگوید:

شاید این رفع بلاست

دیگری میپرسد

شیشه پنجره را باد شکست؟

دل من سخت شکست

هیچ کس هیچ نگفت

غصه ام را نشنید

از خودم میپرسم"

ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.

 

[تحت تعقیب]

بچه که بودم
تو برای من
بادکنک بودی
و بعد
گل سرخی زیبا
در گلدان خانه
سرانجام تو کلمه
و من شاعر شدم

می دانم
فردا
تو قطاری مهربان خواهی شد
و مرا از اینجا خواهی برد...

 

[تحت تعقیب]

ناگهان ترکت می کنم !

چنان که
روح
بعد عمری وفاداری
بدن را...

 

[تحت تعقیب]

همه ی ما
فقط حسرت بی پایان یک
اتفاق ساده ایم
که جهان را بی جهت،
یک جور عجیبی جدی گرفته ایم

شاعر: سید علی صالحی

 

[تحت تعقیب]

گر خیال تماشاست در سرت
بشتاب

که آبشارم و
افتادنم تماشایی ست...

 

[تحت تعقیب]

نمی دانم بخندم یا گریه کنم؟
زنی نذر کرده تا سگش را پیدا کند
چه بسا درد او
بزرگ تر از درد من باشد
که در پی پیدا کردن خودم هستم
می نشینم گوشه ای از این دارالهدایه
هزار آینه در من خیره می شوند
سری می چرخانم
هزار سودا در آینه ها تکان می خورند