- ارسالیها
- 1,196
- پسندها
- 67,292
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 27
- نویسنده موضوع
- #11
از گوشهی چشمان باباقوریاش نگاهی عاقل اندر سفیه به من میاندازد و ادای خودم را در میآورد:
- یکم با ادب باش!
با بزرگ کردن چشمان قهوهایم یکی از آن چشم غرههای به سبکِ مامان را نثارش میکنم که با خندهای، دنده را عوض میکند. با سرعت از چراغ سبز شده میگذرد و توضیح میدهد:
- مشخشخ یعنی شاخ به شاخ.
- چی؟!
- خداروشکر ملاقه زدن به سرت روی سوادتم تاثیر گذاشته؟ شاخ به شاخ دیگه... یعنی یکی شاخاش میره توی یکی دیگه... توی شاخای یکی دیگه!
خندهی وحشتناکی میکنم که شبیه خرناس خرسی گرسنه است. نمیدانم به چرت و پرتهای میلاد میخندم یا به حرصی که خیلی غیرعادی میخورد!
خندهی خرناسمانندم که تمام میشود، دستی به ابروی چنگیزیام میکشم و با ته خندهای میگویم:
- شاخ به شاخ شدن؟ مشخشخ... این از کتابِ...
- یکم با ادب باش!
با بزرگ کردن چشمان قهوهایم یکی از آن چشم غرههای به سبکِ مامان را نثارش میکنم که با خندهای، دنده را عوض میکند. با سرعت از چراغ سبز شده میگذرد و توضیح میدهد:
- مشخشخ یعنی شاخ به شاخ.
- چی؟!
- خداروشکر ملاقه زدن به سرت روی سوادتم تاثیر گذاشته؟ شاخ به شاخ دیگه... یعنی یکی شاخاش میره توی یکی دیگه... توی شاخای یکی دیگه!
خندهی وحشتناکی میکنم که شبیه خرناس خرسی گرسنه است. نمیدانم به چرت و پرتهای میلاد میخندم یا به حرصی که خیلی غیرعادی میخورد!
خندهی خرناسمانندم که تمام میشود، دستی به ابروی چنگیزیام میکشم و با ته خندهای میگویم:
- شاخ به شاخ شدن؟ مشخشخ... این از کتابِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش