سلام خسته نباشید.
عرضم به حضور شما که من رمانتون رو خوندم!
از دید توصیفات و شخصیت پردازی حرفی برای گفتن باقی نذاشتید. جوری که خواننده ها میتونن با شخصیتها ارتباط برقرار کنند همون چیزی هست که نویسنده میخواد. اگه یکم توصیفات ظاهری رو بیشتر میکردین به نظر بهتر بود.
در مرحله بعد میزان گریه خیلی زیاد بود؛ من از این رمانها زیاد نخوندم و شاید این چیز عادی باشه! مثلا من منتظر بودم که صحنه اکشن بشه و این اونو بزنه و اون یکی نجات پیدا کنه و از این چرت و پرتها. اما فقط یک نفر هم کتک خورد هم گریه کرد! بیخیال.
در مرحله بعد یه سری غلطهای املایی بود. مثلا ل**ب تاب: فک کنم لپ تاپ درستش هست.
و اینکه معلومه خیلی زیاد روی توصیفها...
سلام خوشگلم، زنده باشیسلام عزیزِ جان خسته نباشی
موضوع رمانت رو دوست داشتم؛ یه موضوع متفاوت بود و از کلیشههای امروزی هم به دور! حداقل برای من.
تناسب اسم رمان و اسم شخصیت پرستو هم خیلی جالب بود. معلومه که فکر شده بود. خیلی خوشم اومد.
به عنوان یه خواننده، رمانت توجه من رو خیلی جلب کرد. همینطوری ادامه بده
برات آرزوی موفقیت دارم عزیز دلم. قلمت مانا.
سلام ریحانه جان. از ساعت ۴:۳۰ نشستم پای « پرواز کردن بال میخواهد» و الان ساعت ۷:۵۱ دقیقهاست که دارم این پیام رو مینویسم. این نشون از گیرایی و کشش قلم تو داره که منِ بیحوصله و سخت جذب شو رو مجذوب خودش کرده.
خلاصه رمانت خوب بود و بهدرستی نوشته شده بود. نه اضافهگویی داشت و نه کمگویی. کاملاً به سیر رمان اشاره میکرد و داستان عشقِ بربادرفته دو تا به اصطلاح خودشون عاشق!
مقدمه: اول باید برای این ارتباط اسم پرستو و نام رمان بهت تبریک گفت. پرستو نام یک پرندهاست اما پرستوی این رمان بالی برای پرواز نداره و تو قفسی که خودش برای خودش ساخته اسیره!
شروع: حجم وسیعی از توصیفات در اول کار باعث شد منی که از همه جای رمان بیخبرم چند خط رو گذرا رد کنم...