- تاریخ ثبتنام
- 3/9/19
- ارسالیها
- 1,620
- پسندها
- 20,842
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 29
سطح
28
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
***
چشمهایش میسوخت. مویرگهای ریز و درشتی درونشان دوانده شده بود و با هر فوت دهان مرد روبه رویش بیشتر اجتماع پیدا میکرد. آب درونشان جمع میشد و با هر پلک خیلی دردناک به گونههایش میچکید. قطرات خشکیدۀ خون را تَر میکردند و پایین زیر چانه جمع میشدند و مانند عرقی شور روی دستان لرزانش فرو میریختند.
بیحال مانند خودش که تنها علائم حیاتش حالا شده بود گردش آن گردالیهای درشت و آبی رنگ درون کاسه، فرو میریختند. آهسته و آرام. آب گلویش درون دهانش انباشته شده بود و مانند سگ وحشی دم در از گوشه کنار گونههای پر از چربی آویزانش فرو میریخت. مرد روبه رویش، سرش را جلو کشید. شکمش را منقبض کرد و پیراهن چهارخانهای گشادش را کرد زیر کمربندش. کلاهش را برداشت و با نوک انگشت روی لبهاش دست کشید و خیلی...
چشمهایش میسوخت. مویرگهای ریز و درشتی درونشان دوانده شده بود و با هر فوت دهان مرد روبه رویش بیشتر اجتماع پیدا میکرد. آب درونشان جمع میشد و با هر پلک خیلی دردناک به گونههایش میچکید. قطرات خشکیدۀ خون را تَر میکردند و پایین زیر چانه جمع میشدند و مانند عرقی شور روی دستان لرزانش فرو میریختند.
بیحال مانند خودش که تنها علائم حیاتش حالا شده بود گردش آن گردالیهای درشت و آبی رنگ درون کاسه، فرو میریختند. آهسته و آرام. آب گلویش درون دهانش انباشته شده بود و مانند سگ وحشی دم در از گوشه کنار گونههای پر از چربی آویزانش فرو میریخت. مرد روبه رویش، سرش را جلو کشید. شکمش را منقبض کرد و پیراهن چهارخانهای گشادش را کرد زیر کمربندش. کلاهش را برداشت و با نوک انگشت روی لبهاش دست کشید و خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش