(Luna) پرسنل مدیریت مدیر تالار سطح 21 ارسالیها 2,360 پسندها 13,552 امتیازها 38,673 مدالها 23 24/1/21 مدیر #11 فرشته مهربون، چقدم کیف میکرد واقعا همیشه با دختر داییم سر اینکه چرا زودتر از من بدنیا اومده دعوا داشتم، خالم میگفت هر کی سنش ببشتره زودتر عروس میشه امضا : (Luna)
فرشته مهربون، چقدم کیف میکرد واقعا همیشه با دختر داییم سر اینکه چرا زودتر از من بدنیا اومده دعوا داشتم، خالم میگفت هر کی سنش ببشتره زودتر عروس میشه
Taranom.Zamani کاربر انجمن سطح 9 ارسالیها 250 پسندها 1,826 امتیازها 12,063 مدالها 10 24/1/21 #12 فکر میکردم من جادوگر ها رو دیدم اما اونها حافظه ی من رو پاک کردن امضا : Taranom.Zamani
YASAMAN.RAZIYAN مدیر بازنشسته سطح 22 ارسالیها 3,292 پسندها 13,419 امتیازها 45,473 مدالها 26 24/1/21 #13 من راه میرفتم توی خونه لباس و کیف مامانم رو میپوشیدم یه عروسکم دستم میگرفتم میگفتم منتظر شوهرمم. هر وقتم یکی خونمون زنگ میزد می گفتم این شوهرمه با اسبش اومده دنبالم:/ امضا : YASAMAN.RAZIYAN
من راه میرفتم توی خونه لباس و کیف مامانم رو میپوشیدم یه عروسکم دستم میگرفتم میگفتم منتظر شوهرمم. هر وقتم یکی خونمون زنگ میزد می گفتم این شوهرمه با اسبش اومده دنبالم:/
Kalŏn پرسنل مدیریت مدیر تالار شعرکده سطح 41 ارسالیها 9,753 پسندها 41,098 امتیازها 96,873 مدالها 42 24/1/21 مدیر #14 جلو آینه مینشستم به یه طرف نگاه میکردم بعد سریع نگاهمو برمیگردوندم تا اسلوموشن برگردوندن نگامو ببینم. در همین حد تباه :/ امضا : Kalŏn
جلو آینه مینشستم به یه طرف نگاه میکردم بعد سریع نگاهمو برمیگردوندم تا اسلوموشن برگردوندن نگامو ببینم. در همین حد تباه :/