• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

متوسط مجموعه دلنوشته‌‌های نجوای‌ بی‌رنگ | مهسا آریا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع (Luna)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 1,556
  • کاربران تگ شده هیچ

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
موهایم را شانه زدم.
موهایم نرم بود.
همچون ابریشم!
رنگش را نمی‌دانم.
همین که لمسشان کردم،
برایم کافیست!
کافیست که بدانم مویی بر سر دارم تا به آن بنازم!
 
آخرین ویرایش

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
قلم مخصوصم رو دستم گرفتم،
می‌خواستم دلم رو کاغذ خالی کنم.
نوشتم و نوشتم...
نوشتم تا آروم شم.
نوشتم تا به خدا گله نکنم.
مادرم گفت،
گله نکن!
شکر کن!
حکمتی بوده!
خدایا!
حکمتت رو شکر می‌کنم!
شکر می‌کنم و با صدا زندگی می‌کنم!
 
آخرین ویرایش

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
رنگ، رنگین کمان!
رنگ‌ها چطوری هستن؟
زیبان؟ زشتن؟
من جز مشکی رنگ دیگه رو نمی‌شناسم!
می‌دانم چشمانم سبز است!
اما سبز چه رنگی است؟
می‌دانم خورشید طلایی است!
اما طلایی...
سوالم تکراریست!
جوابش هم تکراریست!
 
آخرین ویرایش

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
ترحم!
بدترین کاری که در حقم می‌کنید!
خودتان نمی‌دانید!
فکر می‌کنید من محتاج محبت بی وقفه شما هستم.
نمی‌خواهم بگویم،
از محبت کردنتان ناراحت می‌شوم!
نه!
اما کاش می‌دانستید که من به زندگیم راضیم و هیچ کمبودی ندارم.
درسته که بجای چشم با گوش‌هایم به دنیا نگاه می‌کنم،
اما...
اما به این زندگی راضیم!
اما امید دارم!
امید به اینکه خدایم همیشه و در همه جا فکر من است!
فکر منی که به قول خودتان روشن دلم!
 
آخرین ویرایش

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
باران!
صدای باران یعنی...
صدای نفس مادر!
صدای اخم پدر!
صدای دست نوازشگر خواهر!
صدای تکیه‌گاهی همچون برادر!
صدای مهربانی یزدان پاک!
صدای ریختن اشک‌ عاشقان بر روی زمین!
گوش کن!
گاه زندگی با صدا خیلی چیزهای قشنگی را نمایان می‌کند.
گوش کن!
 
آخرین ویرایش

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
امید دارم...
امید به زندگی که در پیش رویم است!
امید به زندگی که تنها از آن صدایش را می‌شناسم!
امید دارم که روزی به تمام انسان‌ها بگویم:
((من آدمی هستم با دنیایی زیباتر از دنیای رنگین شما!))
 
آخرین ویرایش

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
ترسی در وجودم نیست از...
پوزخندهایتان!
پچ‌پچ کردنتان در گوش همدیگر و مسخره کردنم!
ترسی ندارم از زندگی کردن با صداهای اطرافم که هر کدام معنی و مفهومی در زندگی هر کس دارد و شما آن صداها را با دل و جان گوش نمی‌دهید.
ترسی ندارم از این دنیا که در پس پرده چشمانم است و من آن را نمی‌بینم.
ترسی ندارم، چون خدا را دارم و هیچ کس جز او به من دلگرمی نمی‌دهد و مرا با همین چشمان سفیدم قبول دارد!
 

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
کاش می‌شد به جای اینکه ناتوانی‌ام را بر سرم بزنید، امیدوارم کنید!
کاش به جای این همه تحقیر، خودتان را به جای من بگذارید!
صدای پوزخندهایتان را که می‌شنوم، خوشحال می‌شوم که چشم‌هایم نمی‌بیند.
می‌دانید چرا؟
چون نمی‌بینم چهره شما را وقتی پوزخند می‌زنید...پوزخندی که دلم را همچون شیشه می‌شکند!
 
آخرین ویرایش

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
امروز سجاده‌ مادرم‌ را که پر بود از عطر گل‌ محمدی را در اتاقی‌ که مادرم با هزار شوق برایم چیده بود، پهن کردم...پیشانی‌ام را روی مهر می‌گذارم و با خدای آسمان بی‌کران، خدای بیابان خشک، خدای چشمان بینا و نابینا، خدای انسان‌ دانا و نادان و...درد و دل کردم...اشک ریختم و خدا را به خاطر تمام تمایزهایم‌ شکر کردم...
 

(Luna)

منتقد انجمن
منتقد انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
1,860
پسندها
12,230
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
سرم را بالا میگیرم‌ و جایی که خدا در آن فرمانروایی‌ می‌کند را حس می‌کند!
آسمان پر از صداست...خوب گوش کن!
صدای آواز پرندگان، صدای هوهوی‌ باد و صدای شکرگویی‌ من!
خدایا شکر بخاطر متفاوت بودنم!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ema

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا