نقد همراه نقد همراه رمان سرپناهی دیگر | MehrNesa/توسط شورای نقد

N.Karevan❀

مدیر بازنشسته نقد + نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/7/20
ارسالی‌ها
601
پسندها
15,433
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
"نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را"
رمان "سرپناهی دیگر" پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • #2
"نقد همراه رمان سرپناهی دیگر"
پست#۷
به صندلیش(صندلی نرم و فرورونده‌اش/چرمِ سرخش/چوب فندقی‌اش) تکیه داد و گفت:
- نهال تا کی می‌خوای از آدما فرار کنی؟ یک(یه نگاه بهتره، چون نثر عامیانه هست) نگاه به خودت بنداز بیست و چهارسالته!
متعجب نگاش کردم و گفتم:
(-)جریان چیه؟ این حرفا چیه؟ توکه(تو که فاصله لازم داره) مخالف صد درصد ازدواج من بودی!
(به هنگام بیان گفت و گو یا همون دیالوگ از (-) استفاده کرده و یک خط پایین می‌آییم. به این صورت:
- جریان چیه؟ این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • #3
پست#۸
***
جرعه‌ای از چای خوردم و پرونده‌رو(پرونده رو فاصله لازم داره) بستم که پسری به سمتم اومد و گفت:
- قربان می‌‌‌خواید چای ‌تون و عوض‌کنم؟
عینک مطالعه‌ام رو روی میز‌‌‌گذاشتم(فاصله کلمات رو رعایت کنید جانا) و با صدای جدی همیشه(همیشگیم بهتره) گفتم:
- لازم نیست! دارم میرم!
سرم رو بین دوتا دستام گرفتم و به کارایی که فردا داشتم فکر کردم. باید می‌رفتم دادگاه از اون طرفم باید یک سر تا دفتر می‌‌‌‌رفتم و در آخر هم رستوران! کارهای نیمه تموم زیاد داشتم. صدای ویبره‌ ی گوشیم اومد!(این‌جا علامت تعجب کاربردی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • #4
پست#۹
***
نهال(دو نقطه)
پتو رو روی نیاوش مرتب کردم و لبخندی به چهره‌ی معصوم غرق در خوابش زدم(خب؛ نویسنده‌ی عزیز می‌تونید این چهره‌ی معصوم رو برای ما شرح بدید) که چشماش رو باز کرد و با صدای مملو از خواب گفت:
- نهالم هنوز نخوابیدی؟
به سمت تخت خودم رفتم و پتو رو کنار زدم و گفتم:
- دارم میرم بخوابم! دیدم پتو از روت کنار رفته!
خمیازه‌ای کشید و به شونه‌ی چپ، چرخید و با صدای آرومی گفت:
- مادر خودمی دیگه چه میشه کرد!
خنده‌ی آرومی کردم و رو تخت دراز کشیدم و چراغ خواب بابانوئل قرمز و نورش [COLOR=rgb(184...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • #5
پست#۱۰
پوفی کشیدم و با پشت دستم بینیم رو پاک کردم و به سمت دستشویی رفتم تا دست و صورتم وبشورم (تکرار زیاد کلماتی مثل «و» خوب نیست)هم گرمم بودم(گرمم بود) و هم سردم بود. نگاهی به دمپایی‌ها انداخت(انداختم). پوف لعنت! خیس بود. قیافه‌ام مچاله شد. اگه حس حرف زدن داشتم یک سر و صدای حسابی راه می‌نداختم(نویسنده جان، درسته که شما می‌تونید بعضی کلمات رو به صورت محاوه و گاهی شکسته بنویسید، اما می‌نداختم کاملاً غلط و درستش «می‌انداختم» هست) تا نیاوش سر صبح دمپایی‌هارو خیس نکنه! بی‌خیال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

ADLAYD

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
28/5/20
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,934
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
سطح
20
 
  • #6
به نام ایزد.

عنوان:‌ سرپناهی دیگر
ژانر:‌ اجتماعی، تراژدی، عاشقانه، معمایی
نوبیمده:‌ غزل.م (‌ Mehrnesa, غزل محمدی.)‌
ناظر:‌ Sarina Alipour


پست #17


هر دو گنگ و مبهوت به نهال که مانند دانش آموزهای ابتدایی به سمتشان می‌دوید خیره شده بودند. نیاوش با صدای آرومی گفت:
- این نهاله داره انقدر با ذوق و شوق به طرف ما میاد؟
نیما با دقت نگاهی به چهره ی نهال که به آن ها نزدیک می‌شد انداخت. لبش می‌خندید (بهتر است اینجا برای اینکه این دو جمله را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ADLAYD

RahaAmini

ارشد بازنشسته + نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/10/19
ارسالی‌ها
1,777
پسندها
44,849
امتیازها
61,573
مدال‌ها
52
سطح
38
 
  • #7
پارت 26
خودم به خوبی این‌ها رو می‌دونستم؛ ولی چاره‌‌ای نداشتم. دلم نمی‌خواست نیما از دستمون ناراحت بشه. وارد رستوران شدیم که( جانم استفاده از حرف که در اینجا صحیح نیست. برای ربط دو جمله به هم از که استفاده نکنید) نگاهم روی اطراف ثابت‌موند. دیزاین خیلی جذاب و رسمی! مثل این رستوران‌های فیلم‌های ترکی بود. صندلی‌های قرمز مخملی و میزهای گرد که روی هرکدوم یک گلدون سفیدرنگ قرارداشت و داخل هر گلدون چند شاخه گل رز قرمز گذاشته بود. بعد از نقطه، از و استفاده نکنید و نور پردازی‌های عالی و هر‌دیواری رو که نگاه می‌کردی چند قاب نقاشی دیده می‌شد. نقاشی های حرفه‌ای از ترکیب رنگ‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا