شاعر‌پارسی اشعار مهدیه لطیفی

  • نویسنده موضوع ~naz
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 66
  • بازدیدها 907
  • کاربران تگ شده هیچ

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود...
لبخند می زنی
و جان، جانانه نیست.
و عشق
آی عشق
چه بی چاره جان نمی گیرد
!
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
خنده های تو
دل ضربه های فراموش شده ی من است
مجبور نیستی بخندی
مجبور نیستی دلم را
هر بار از جا بکنی
ببین!
خنده های تو مرا پرت می کند توی گردباد دوست داشتن...
من از این گردباد می ترسم
بی زحمت نخند!
لبخند هم نزن!
اصلا چرا زل زده ای به دلهره های من!؟
خنده های تو بذر شعر است
تو که شعرهای گره خورده به مرا نمی بینی...
نمی خوانی...
نمی دانی...
لبخند هایت را توی دامنم می ریزی که چه!؟
هر چه آتش است
از گور همین شعرهاست!
من نمی خواهم از نو شاعر شوم!

بی زحمت نخند!
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
دروغ که می گویی
چشم هایت پر از پسر بچه می شود
دروغ که می گویی
یک چیزی کنج مردمک ات
مهربانی ام را تحریک می کند
تا برای پسر بچه های چشم هایت
شکلات و پنجره بیاورم
تا بی ترس تنبیه

شیشه ها را بشکنی بین بازی
هیچ می دانستی
دروغ که می گویی
درد می گیرد سر هر لبخندم
تا تخت باشد
خیال تو و بازی هایت

که باورت کرده ام.
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
یکی باید چشم های آدم را دوست داشته باشد،
و یکی باید صدای آدم را دوست داشته باشد
و یکی دست هایش را
و یکی لبخندهایش را
و یکی باید آن طرز قدم برداشتنِ آدم را
و یکی باید آن طرز سر خم کردنش را...
یکی باید آن طرز کوله پشتی بر کتف انداختن آدم را دوست داشته باشد،
و یکی عطرش را...
یکی باید آن طرز سلام کردن آدم را،
و یکی باید آغوش آدم را
و یکی باید آن بوسه های بی هوا را،
و یکی باید چشم های آدم را، نه؛ چشم ها را که گفته بودم،
یکی باید نگاه های آدم را دوست داشته باشد
و همه‌ی اینها باید یک نفر باشند؛ فقط یک نفر...

 
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
پیش آمده هیچ وقت
پیشانی ات بلند باشد
بختت بلند تر؟
و مردی بلند بلند
بگوید "دوستت دارم"!؟
باید پیش آمده باشد
تا خیال نکنی زن بودنت
بر بادهای بیابان شده شاید
پیش آمده باید باشد
تا انتقام خودت را از خودت نگیری
و به خوردِ خودت ندهی بیخود
که چه بهتر که "می توانم زن تنهای مستقلی باشم"!
و هیچ زنی پای این دروغ را امضا نمی کند
مگر آنکه پیش نیامده باشد!
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
دروغ گفتن هم حدى دارد
راستش،
عاشق نشده ام هرگز...
مزه شکلات مى دهد؟
یا گریه؟

یا دلشوره هاى مدام؟
 
آخرین ویرایش
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
دیوانه نمی گوید دوستت دارم
دیوانه می رود تمام دوست داشتن را
به هر جان کندنی
جمع می کند از هر دری
می زند زیر بغل
می ریزد پای کسی که...

قرار نیست بفهمد دوستش دارد!
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
دلتنگی اگر واگیر داشت
می بوسیدمت...
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
ما دیر به دنیا آمده ایم
که زود به زود خسته می شویم
قدیم ها دنیا روی دور تند نبود
قدیم ها می شد عاشق شوی..
خیر نبینی...
سال ها بعد خسته شوی!
نه که خیرندیده باشی از همان سر
و چنگ بیندازی به هر سلامی
تا بل خستگی هایت را بتکانی
تناسخ است یا تکامل؟
که در سی سالگی
هزار سال زندگی کرده ایم؟!

 
امضا : ~naz

~naz

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/5/20
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,460
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #30

تو تاوان کدام زندگیِ پیشی؟

کجا،
در کدام زندگی،
دلت را شکستم؟
که طعم شاه توت نمی دهد لب هات دیگر؟
که خورشیدهای سرخِ غروب های زودرسِ زمستان
در گِل مانده اند و فردا بالا نمی آیند؟
تو تاوان کدام شعرِ ناسروده ای؟
که با انگشت اگر بر کتف چپت می نوشتم می ماندی.
تو تاوان آهِ کدام عاشق بیابانگردی؟
که شاید عشق را
چندصد سال پیش نفرین کرده باشد.
کجا،
در کدام زندگی،

یادم رفت بگویم "دوستت دارم"؟
 
امضا : ~naz

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا