مباحث متفرقه توییت‌های رمانی

[SHIRIN.SH]

من: *خط اولِ داستانم رو می نویسم*
بازم من: به‌به این قراره محشر بشه، موندم فیلم هم از روش می‌سازن یا نه.​

 

[SHIRIN.SH]

در خفا به شخصیت اصلی داستانت حسودی می‌کنی چون عشق زندگیش خیلی جذابه. :))​

 

[ADLAYD]

می‌گن بعضی آدما می‌رن توی رخت‌خواب و می‌خوابن! ●_●
یعنی اونا برای یه کتاب هفت‌جلدی برنامه‌ریزی نمی‌کنن؟ حرف‌های سخنرانیِ دریافت جایزه اسکار و نوبل ادبیات رو مرور نمی‌کنن؟ خیال‌پردازی نمی‌کنن که قراره به خبرنگارای فرضیِ آینده چی بگن؟!​

 

[ADLAYD]

وقتی توی مغزم می‌نویسم: *جمله‌های روون و زیبا که پر از استعاره‌های محشر و گفت‌وگوهای تاثیرگذارن*

وقتی روی صفحه می‌نویسم: آن‌ها یک کارهایی کردند و یک چیزهایی گفتند.​

 

[ADLAYD]

دوستم: همه کتابت رو خوندی؟

من: فیزیکی؟ آره.

من: احساسی؟ *به افق خیره می‌شود* هرگز...​

 

[ADLAYD]

من: من کتاب می‌خونم چون آرامش دهنده‌ست.

* کتاب را می‌خواند و جیغ می‌زند، کتاب را پرت می‌کند، گریه می‌کند، به نام پروردگار نویسندگان را نفرین می‌کند*

من: خیلی آرامش‌دهنده. .________.​

 

[ADLAYD]

هشدار هشدار! خطر مرگ!


لطفا مزاحم نویسنده‌ها نشید. اونا ممکنه شما رو توی یه کتاب بذارن و بکشنتون.​

 

[ADLAYD]

دوستم: کتابات زیاده.

من: کتابام زیاده؟ احیانا منظورت این نیست که کتابخونه ام کوچیکه و جا نداره؟​

 

[ADLAYD]

*ساعت 1 شب*

چشمام: برو بخواب
والدین: برو بخواب
همه: برو بخواب

کتاب: منو بخون
من: چشم استاد​

 

[ADLAYD]

چیزایی که نویسنده‌ها رو عصبی می‌کنن:
- ننوشتن
- نوشتن
- مردم نوشته‌هاشون رو بخونن
- مردم نوشته‌هاشون رو نخونن
- ویرایش کردن
- ویرایش نکردن
- یه عالمه ایده داشتن
- هیچ ایده نداشتن

بعله، یه همچین موجوداتی هستیم ما.​