- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,307
- پسندها
- 19,767
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 25
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #81
ویتو و تفنگدار هر دو همزمان شروع به خندیدن کردند و انزو با عصبانیت قلادهی فانتوم به سمت خودش کشید. فانتوم مشخصاً نمیخواست از صاحبش اطاعت کند و خودش را لجبازانه بر خلاف جهت به عقب میکشاند. ویتو خندیدن را کنار گذاشت و گفت:
- ماشین رو میارم اینجا رییس؛ شاید تو ماشین آروم بگیره.
صدای انزو را از بین دندانهای به هم قفل شدهاش شنید که میگفت:
- هر کاری که میکنی فقط عجله کن! دیگه نمیتونم کنترلش کنم...
بعد از نمایش مضحکی که فانتوم در خیابان مقابل خانهی انزو به راه انداخت، آنها توانستند او را به اجبار سوار ماشین کنند. ویتو پشت فرمان نشست و بعد از بستن در پرسید:
- مقصد؟
انزو که داشت به سگش چیزی را میفهماند، رو به او کرد و جواب داد:
- برو به خیابان پنجاه و پنجم، اونجا دفتر یه کاراگاه...
- ماشین رو میارم اینجا رییس؛ شاید تو ماشین آروم بگیره.
صدای انزو را از بین دندانهای به هم قفل شدهاش شنید که میگفت:
- هر کاری که میکنی فقط عجله کن! دیگه نمیتونم کنترلش کنم...
بعد از نمایش مضحکی که فانتوم در خیابان مقابل خانهی انزو به راه انداخت، آنها توانستند او را به اجبار سوار ماشین کنند. ویتو پشت فرمان نشست و بعد از بستن در پرسید:
- مقصد؟
انزو که داشت به سگش چیزی را میفهماند، رو به او کرد و جواب داد:
- برو به خیابان پنجاه و پنجم، اونجا دفتر یه کاراگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش