متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن‌فیکشن فرشتگان محافظ | *Nastaran* کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع *Nastaran *
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 1,167
  • کاربران تگ شده هیچ

از کدوم شخصیت بیشتر خوشتون میاد؟

  • کریس

  • چانیول

  • کای

  • لوهان

  • سهون

  • بکهیون

  • جه کیونگ

  • می نیو

  • هانیا

  • سوهو


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

*Nastaran *

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
6
پسندها
38
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #11
هانیا درحالی که سعی داشت اشکاشو مخفی کنه بی صدا می نیو رو بغل کرد و سرش رو روی شونه می نیو گذاشت و اجازه داد که به یاد برادرش لوهان و به خاطر غم خواهر بزرگترش اشکاش جاری بشن.
***
سهون بعد از پوشیدن کت و شلوار مشکی و پیرهن سفیدش جلوی آینه ایستاد تا کروات مشکیش رو هم ببنده.بعد از بستن کراوات به سمت پنجره بزرگ اتاقش رفت و بازش کرد اما چیزی رو که می دید نمی تونست باور کنه.دوتا فرشته با بالهای سفید و خاکستری درست روبروی ساختمون اونا روی پشت بوم نشسته بودن.با دیدن بالهای سفید فرشته سمت چپ بیشتر از قبل دلش گرفت و دوباره خاطرات دوازده سال پیش واسش تداعی شد.
سهون:مامان خواهش میکنم بزار برم.
مادر:سهون اذیت نکن میگم نمیشه. الان خیابونا خیلی شلوغ و پر تردد ان نمیتونم اجازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Nastaran *
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا