• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پرتوی ماه | آتنا سرلک کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع آتنا سرلک
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 176
  • بازدیدها 4,957
  • کاربران تگ شده هیچ

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
*** تیرداد
قلبش گویی بجای خون درد پمپاژ می‌کند، شقیقه‌اش نبض می‌زند و چشم‌های سرخش ناباور به ملافه‌ی سفیدی که بر روی قامت بلند آرش کشیده شده ‌است خیره‌ است. تا کی، تاکی باید شاهد دیدن چنین صحنه ای باشد؟ تا کی باید مرگ عزیزانش را ببیند و دم نزند؟
با دست‌‌هایی لرزان ملافه را به آرامی کنار زده و به صورت لاغر و رنگ پریده‌اش می‌نگرد. بالاخره بعد از این همه سال عذاب آرام گرفت.
صداها در سرش پخش می‌شوند و تصاویر مقابل دیدگانش جان می‌گیرند.
- چطوره تیرداد؟ کت شلوار دامادی بهم میاد؟
آری کت شلوار مشکی عجب بر قد و قامت رعنایش نشسته و موهایی که بالا شانه زده صورت سفیدش را که مزین به لبخند است را زیباتر می‌کند.
حیف از جوانی‌اش که در چهار دیواری این آسایشگاه که به آدم هایش مهر بیمار روانی بودن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #62
***مهفام
یک هفته‌ای می‌شود که از تیرداد خبری ندارد و هرچی تماس و پیام برایش فرستاده بی جواب مانده است‌. دلش شور، قرارش با فرزاد را می‌زند و نگاهش روی عقربه‌های ساعت که زمان نزدیک شدنش به قرار را یادآوری می‌کند، می‌چرخد. مضطرب در خانه راه می‌رود، از چپ به راست از راست به چپ. حتی نمی‌داند باید کجا برود؟ اصلا این یک قرار دونفره است یا نه؟ موهای مشکی پریشانش را در چنگ می‌فشارد و با فکری که به سرش می‌زند به سمت گوشی رفته و هول زده شماره‌ی فرزاد را می‌گیرد. بعد از چند بوق بالاخره صدای بشاش اش در گوشی می‌پیچد.
- به‌به سلام بر ماهک خودم، کجایی رسیدی؟
ناخون های بلندش را در کف دست می‌فشارد و لب‌های خشک شده‌اش را تکان می‌دهد.
- سلام نه می‌خوام راه بیفتم فقط میشه لطفاً برام یک ماشین بگیری؟
فرزاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #63
بی راه نیست که اگر بگوید دلش عجیب برای این مرد تنگ شده است. به تبعیت از فرزاد بلند شده و به سمتش می‌رود. هیکل ورزیده‌اش در آن کت و شلوار مشکی می‌درخشد و ته ریش‌های بلندش او را جا افتاده تر نشان می‌دهد. نگاه دلتنگش صورت ملتهب تیرداد را هدف می‌گیرد و به دیدگان سبز و مژگان تاب خورده‌اش که می‌رسد از توان می‌افتد.
- خیلی خوش اومدید قربان، پرویز خان هم تا چند دقیقه دیگ میرسن. لطفاً همراه من بیاید.
نگاهی گذری به شلوار جیپ و هودی بلندش می‌اندازد. سری تکان داده و درحالی که زیر چشمی چهره‌ی گل انداخته‌ی مهفام را از نظر می‌گذراند به سمت سالن می‌روند.
کم‌کم صداها نزدیک و نزدیک تر می‌شود.اکیپی از دختر و پسرهای جوان گرد نشسته اند و مافیا بازی ‌می‌کنند.
فرزاد روی پاشنه‌ی پا می‌چرخد و به چهر‌ه‌ی سرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #64
این مرد با او سر جنگ دارد؟ چرا هر بار او را با کلامش می‌ازارد؟ کسی چه می‌داند شاید هم با دیدن چانه‌ی ظریفش در چنگال فرزاد چنین به هم ریخته است.
- این چه حرفیه دارید می‌زنید؟ من فقط... من... .
با صدای پرویز خان حرفش نیمه تمام می‌ماند.
- خیلی خوش اومدید جناب تیرداد.
تیرداد با پرستیژ خاص خود از جا بلند می‌شود. نگاهش را از پالتوی بلند چرمش می‌گیرد و دستش را در دست دراز شده‌ی پرویز خان می‌گذارد. چقدر دلش می‌خواهد با تمام قوا انگشتان این مرد را خرد کند.
- امیدوارم زیاد معطلت نکرده باشم.
با چشمان نافذش در چشم هایش خیره می‌شود و بی ربط به حرفش می‌گوید:
- توقع نداشتم برای بار دوم اینجا قرار بزارید!
لبه‌های پالتویش را کمی به هم نزدیک کرده و درحالی که دستش را داخل جیبش می‌برد خنده‌ای می‌کند. المیرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #65
بدون نگاه به تیرداد ازشان فاصله گرفته و به دنبال فرزاد پا تند می‌کند.
فرزاد لبخند کجکی تحویل المیرا که توبیخگر نگاهش می‌کند، داده و با صدای آرومی رو به مهفام می‌گوید:
- عزیزم می‌دونم از دست این دختره عصبی فقط خواهش می‌کنم یکم دیگه تحمل کن بزار این معامله جوش بخوره.
مردمک نقره‌ای اش را بی‌تابانه در کاسه چرخانده و کلافه می‌گوید:
- باشه مهم نیست، الان بگو دقیقا باید چیکار کنم؟
- برو طبقه‌ی پایین جنسا رو از هامون تحویل بگیر بیار بین بچه ها پخش کن در ضمن ... .
با صدای المیرا که با لحن عصبی خطابش می‌دهد حرفش نیمه تمام می‌ماند. واقعا که این دختر نفرت انگیز است.
- ای بابا باز این دختره رو منو تو قفلی زد! من باید برم هواست رو جمع کن!
رفتنش را تماشا می‌کند، کلافه با سر انگشت چشم هایش را فشار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #66
با چشم دنبال بسته‌ می‌گردد و با دستهای لرزان پاکت بزرگ قهوه را خارج می‌کند که بسته از دستش افتاده و جنس های سفید رنگ که به صورت مربعی بسته بندی شده اند نقش بر زمین می‌شوند.
زیر لب لعنتی زمزمه کرده، دولا شده و مشغول جمع کردنشان می‌شود. در همین حین پر شالش زیر پایش آمده و باعث می‌شود با زانو محکم روی زمین فرود آید. اخی گفته و مشغول ماساژ زانویش می‌شود که چشمش به باریکه‌‌ی باز شده‌ای روی زمین که بخارات زیادی ازش ناشی می‌شود می‌افتد.
با کنجکاوی به سمتش رفته و آن را کامل باز می‌کند. نگاهش که به پله های منتهی به مسیر پایین می‌افتد حس کنجکاوی اش بیشتر غلیان کرده و او را ترغیب می‌کند تا از آنها پایین رود.
نگاهی به دورش انداخته و قدم های آرام و نامطمئنش را برمی‌دارد. هر لحظه شدت دود و بخار ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #67
هیکل نحیفش نقش بر زمین می‌شود و خون از سرش جاری می‌شود. با دست های لرزان و با ترس وزنه را روی زمین رها کرده و با لرزی که به جانش نشسته و سکندری خوران از پله ها به بالا می‌دود. اشک بر چهره‌اش جاری می‌شود و مستأصل و با استرس در دریچه را می‌بندد. نکند مرده باشد؟ نکند همه چیز لو برود و خراب شود؟
با هول خم شده و تندتند مشغول جمع کردن بقیه موادها می‌شود که سر و کله‌ی همان پسر مو بور پیدا می‌شود.
- چیکار داری میکنی ماهک دو ساعت رفتی دنبال جنسا‌، آقا داره دنبالت... ‌.
با دیدن مهفام در آن حالت حرفش را قطع کرده و با سو ظن نگاهش می‌کند.
- ماهک حالت خوبه؟ داری گریه می‌کنی؟
آخرین بسته را هم جمع کرده و در حالی که اشک هایش را پاک می‌کند از جا بلند می‌شود.
- چیزی نیست خوردم زمین پام درد گرفت.
صدایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #68
مهفام با استرس در طول و عرض راهروی سرویس بهداشتی راه می‌رود که صدای پیام گوشی‌اش بلند می‌شود.
- بیا بیرون من منتظرم.
با دست های لرزان تند تند تایپ می‌کند.
- لطفا بیاید داخل، کسی تو نیست.
چند دقیقه بعد تیرداد سراسیمه وارد می‌شود. می‌خواهد حرفی بزند که دستش را کشیده و سریع به همراه خودش وارد دستشویی انتهایی راهرو شده و درش را قفل می‌کند.
سینه‌ی هر دو از هیجان بالا و پایین می‌شود. یکی خصمانه به دیگری می‌نگرد و دیگری ملتمس. صورت ملتهب و پر اشکش را از نظر می‌گذراند.
- امیدوارم دلیل خوبی داشته باشی که منو کشوندی توی دستشویی زنونه، توی این وضعیت! و هر لحظه ممکن یکی ما رو توی این حال ببینه و همه چیز نقش بر آب شه!
لحن محکم، کلماتی که که دیکته وار ردیف می‌کند و آن عطر مشمئز کننده‌اش باعث می‌شود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #69
کلافه نفسی کشیده و با مردمک درشت شده‌‌اش که رگه هایی از سرخی دارد در چشم های نقره‌ای مهفام که از اشک می‌درخشد خیره‌ می‌شود.
- کشتمش چیه؟ درست حرف بزن ببینم چی داری میگی!
قضیه را برای تیرداد شرح می‌دهد، هر لحظه اخم هایش بیشتر درهم می‌روند و رگ گردنش متورم تر. کلافه دستی لای موهایش می‌کشد و مهفام از نظرش می‌گذرد که چقدر از این فاصله صورتش لاغر و زیر چشم هایش گود رفته تر به نظر می‌رسد. هر چند که چشم‌های سبز شفافش که زیر ابروان مشکی‌اش می‌درخشد، عجیب نفس گیر است.
- نمی‌دونم بابت اینکه یکی از آشپزخونه هاشون رو کشف کردی خوشحال بشم یا بابت گندی که به بار آوردی عصبی؟
تنها خیره نگاهش می‌کند که تیرداد ادامه می‌دهد.
- برو بیرون تا کسی شک نکرده، خودم یجوری حلش می‌کنم... اگه کسی نبود یک پیام بده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : آتنا سرلک

آتنا سرلک

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
226
پسندها
1,087
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #70
***
لیوان پایه بلند را در دست فشرده و با طنازی خاصی به سمت تیرداد گام بر می‌دارد. چهره‌ی اخمو و عطر تلخ تیرداد ترکیب جذاب و در عین حال پر ابهتی را برایش رقم زده است. همچنین دست یافتن به این مرد برایش بسیار سخت ناممکن جلوه می‌کند.
- بفرمایید جناب تیرداد.
با صدای ناز و پر عشوه‌ی المیرا سرش را بالا می‌اورد و نگاهش را به دست دراز شده‌‌اش می‌دوزد. گره‌ی میان ابروانش را حفظ کرده و با اکراه جام را از دستش می‌گیرد. لب های المیرا کش آمده و سرخی لبانش بیشتر جلوه نمایی می‌کنند.بی هیچ فاصله ای کنارش جای می‌گیرد و پا روی پا می‌اندازد.
- بالاخره فرصتش پیش اومد تا بتونیم تنها باهم صحبت کنیم.
تیرداد بی توجه پیامی را که برای علی تایپ کرده را ارسال می‌کند. درونش تشویشی به پا است و ترس برملا شدن ماموریت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : آتنا سرلک

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا