- تاریخ ثبتنام
- 8/2/21
- ارسالیها
- 184
- پسندها
- 1,515
- امتیازها
- 9,833
- مدالها
- 7
- سن
- 29
سطح
8
- نویسنده موضوع
- #161
صدای دست اول از جانب خاله سیما و سپس همهگیر شد. سر مهرنوش پایین بود اما ذوق و لبخند عریض روی صورتش حتی از این فاصله مشخص بود.
ماه بانو دستش را روی دست مهرنوش گذاشت و پدرم را مخاطب قرار داد.
- آقا مهرداد اجازه میدی آخرین صحبتهاشونم کنن عروس و دوماد؟
- اجازه ماهم دست شماست ماه بانو.
ماه بانو با خنده خم شد و چیزی در گوش مهرنوش گفت؛ مهرنوش با گفتن "با اجازه"ای بلند شد و از تخت پایین رفت و آرمان به دنبالش.
با دور شدن آن دو؛ دوباره صحبتها از سر گرفته شد و جمع شلوغ شد و من تازه متوجه مهرو شدم که کنار حوض نشسته و غرق در افکارش است.
از روی تخت پایین آمدم و با پوشیدن صندلهای مشکی به سمتش قدم برداشتم، روبهرویش با فاصله نشستم؛ اما آنقدر غرق بود که حتی متوجه حضورم هم نشد.
آرام صدایش زدم اما...
ماه بانو دستش را روی دست مهرنوش گذاشت و پدرم را مخاطب قرار داد.
- آقا مهرداد اجازه میدی آخرین صحبتهاشونم کنن عروس و دوماد؟
- اجازه ماهم دست شماست ماه بانو.
ماه بانو با خنده خم شد و چیزی در گوش مهرنوش گفت؛ مهرنوش با گفتن "با اجازه"ای بلند شد و از تخت پایین رفت و آرمان به دنبالش.
با دور شدن آن دو؛ دوباره صحبتها از سر گرفته شد و جمع شلوغ شد و من تازه متوجه مهرو شدم که کنار حوض نشسته و غرق در افکارش است.
از روی تخت پایین آمدم و با پوشیدن صندلهای مشکی به سمتش قدم برداشتم، روبهرویش با فاصله نشستم؛ اما آنقدر غرق بود که حتی متوجه حضورم هم نشد.
آرام صدایش زدم اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.