- تاریخ ثبتنام
- 8/2/21
- ارسالیها
- 233
- پسندها
- 1,767
- امتیازها
- 9,913
- مدالها
- 8
- سن
- 29
- نویسنده موضوع
- #231
دست قفل شده مهرو در دستم را بالا آوردم و گفتم:
- خوب ببین سلطان بانو؛ هیچ قدرتی تو دنیا نمیتونه این دوتا دست رو از هم جدا کنه و تو هم اینو میفهمی.
به چشمهایش خیره شدم و بدون آنکه نگاه از چشمهای پر از خشمش بگیرم، ب**وسهای روی دستان مهرو زدم.
بلند شدم و مهرو نیز به طبعیت از من بلند شد، هنوز قدممان به سومین نرسیده بود که با صدای تیرداد قدمهایمان خشکید.
- پس یه توله هم از شوهر قبلیش داره!
چرخیدم و با دیدنش زهر خشم همچون مایع سرنگی به رگهایم تزریق شد، تا خواستم به سمتش قدم بردارم. مهرو دستم را گرفت و کشید.
برگشتم و با دیدن صورت غمگینش غم عالم به دلم سرازیر شد.
- تو به چه روزی افتادی که با اون پری با اون جلال و جبروت پدرش؛ کات میکنی و میفتی دنبال همچین زنی.
دست مهرو را پس زدم...
- خوب ببین سلطان بانو؛ هیچ قدرتی تو دنیا نمیتونه این دوتا دست رو از هم جدا کنه و تو هم اینو میفهمی.
به چشمهایش خیره شدم و بدون آنکه نگاه از چشمهای پر از خشمش بگیرم، ب**وسهای روی دستان مهرو زدم.
بلند شدم و مهرو نیز به طبعیت از من بلند شد، هنوز قدممان به سومین نرسیده بود که با صدای تیرداد قدمهایمان خشکید.
- پس یه توله هم از شوهر قبلیش داره!
چرخیدم و با دیدنش زهر خشم همچون مایع سرنگی به رگهایم تزریق شد، تا خواستم به سمتش قدم بردارم. مهرو دستم را گرفت و کشید.
برگشتم و با دیدن صورت غمگینش غم عالم به دلم سرازیر شد.
- تو به چه روزی افتادی که با اون پری با اون جلال و جبروت پدرش؛ کات میکنی و میفتی دنبال همچین زنی.
دست مهرو را پس زدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.