• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آرام من | زهرا ابراهیم زاده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

Zahraebrahimzade

نویسنده افتخاری
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
8/2/21
ارسالی‌ها
233
پسندها
1,767
امتیازها
9,913
مدال‌ها
8
سن
29
  • نویسنده موضوع
  • #231
دست قفل شده مهرو در دستم را بالا آوردم و گفتم:
- خوب ببین سلطان بانو؛ هیچ قدرتی تو‌ دنیا نمی‌تونه این‌ دوتا دست رو‌ از هم جدا کنه و تو هم اینو می‌فهمی.
به چشم‌هایش خیره شدم و بدون آن‌که نگاه از چشم‌های پر از خشمش بگیرم، ب**وسه‌ای روی دستان مهرو زدم.
بلند شدم و‌ مهرو‌ نیز به طبعیت از من بلند شد، هنوز قدممان به سومین نرسیده بود که با صدای تیرداد قدم‌هایمان خشکید.
- پس یه توله هم از شوهر قبلیش داره!
چرخیدم و‌ با دیدنش زهر خشم همچون مایع سرنگی به رگ‌هایم تزریق شد، تا خواستم به سمتش قدم بردارم. مهرو دستم را گرفت و کشید.
برگشتم و با دیدن صورت غمگینش غم عالم به دلم سرازیر شد.
- تو به چه روزی افتادی که با اون پری با اون جلال و جبروت پدرش؛ کات می‌کنی و میفتی دنبال همچین زنی.
دست مهرو را پس زدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Zahraebrahimzade

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا