نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

داستان کودک داستان کودک نئولی و چشمه‌ی سحرآمیز | سیده مریم حسینی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

miss_marynovel

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
528
پسندها
5,609
امتیازها
21,773
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد: 70
ناظر: Y E K T A yekta.y
نام داستان: نئولی و چشمه‌ی سحرآمیز
نام نویسنده: سیده مریم حسینی
ژانر: #طنز #معمایی #فانتزى
خلاصه:
دختر قصه‌ی ما توی شیطنت و شلوغ کاری حرف اول رو می‌زنه، دوست داره همیشه اول باشه و به همه زور میگه اما، مسابقه‌ی بزرگ مدرسه دید اون رو نسبت به اطرافیانش عوض می‌کنه! یعنی قراره چه اتفاقی بیوفته؟
جنسیت مخاطب: برای همه
سنین ۴سال به بالا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ZAHRA MODABER

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
469
پسندها
3,686
امتیازها
17,033
مدال‌ها
30
  • #2
1629473370785.jpg

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان کودک خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!

[COLOR=rgb(250, 7...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ZAHRA MODABER

miss_marynovel

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
528
پسندها
5,609
امتیازها
21,773
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #3
"راوی"
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
توی یه دهکده‌ی کوچیک مردم زیادی با خوشحالی در کنار هم زندگی می‌کردن.
توی این دهکده یه مدرسه‌ی بزرگ و مشترک بود که تمام اهالی ده بچه‌هاشون رو برای تحصیل اونجا می‌فرستادن.
مدیر مدرسه آقای پائُلو و ناظمشون هم آقای جکسون یه مرد باهوش و مهربان بود!
نزدیک به رودخونه، خانواده‌ی میکِل زندگی می‌کردن.
آن‌ها دو فرزند داشتن به اسم نئولی و رایو، رایو پسر بسیار آرومی بود اما برعکس، نئولی دختری بسیار شلوغکار و البته یه کوچولو خشن و همیشه هم با برادرش سر چیزهای مختلف دعوا داشت و باهاش کنار نمی‌اومد.
حتی در مدرسه جوری برخورد می‌کرد که کمتر کسی می‌دونست که آن‌ها باهم خواهر و برادر هستن.
***
کلاس‌ها رو به اتمام و تعطیلات تابستانی در راه بود، بنابراین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

miss_marynovel

کاربر نیمه فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
528
پسندها
5,609
امتیازها
21,773
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #4
مرحله چهارم شنا در امتداد رودخانه و رسیدن به ابتدای جنگل.
و در مرحلعه‌ی پنجم می‌بایستی کلیدی که مربوط به گروهشون هست رو پیدا کنن.
مکان کلید درون تنه‌ی درخت...!
و در ادامه با مرحله ششم آشنا می‌شیم.
***
"اولین روز مسابقه"

همانطور که روز قبل با هم هماهنگ کرده بودن قرار شد رایو مرحله‌ی اول رو، و رابرت هم مرحله دوم رو انجام بده.
شرکت کننده ها هر کدام بر روی صندلی‌های مخصوص نشسته و منتظر صدای سوت مدیر بودن.
همواره رابرت پرچم به دست بالای سر رایو ایستاد تا بعد از اتمام کار به سرعت به سمت صخره برود.
صدای جیغ و تشویق حُظار عام از دانش‌آموزان و اولیا تمام منطقه جنگلی رو پر کرده بود.
استرس و هیجان در چهره تمامی شرکت کنندگان هویدا بود و فقط چند ثانیه تا آغاز مسابقه مانده است.
۱
۲
۳
و سوت آغازین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا