خوشم میاد برای این تاپیک، ۶ صحفه از جون و دل مایه گذاشتید
دبیرستان، یکی از همکلاسیهام، کیفش شونه ای و جمع و جور بود، موقع امتحان میزاشت روپاش و کتابُ داخلش باز میکرد و به آسونی کل کلاس پوشش میداد :)
یکی از معلمهامون، همیشه میشست سرجاش و سرش می انداخت پایین، ما هم اومدیم با همین روش با خیال راحت تقلب کنیم که مچ مون گرفت...
بعد ها بهمون گفت که سایه مونُ از روی سرامیکای دیوار میدیده و...