متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه هایش | مائده شمس کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Maede Shams
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 352
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,371
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان: 391
ناظر: Sarina Alipur Sarina Alipur

نام داستان: هایش
نام نویسنده: مائده شمس
ژانر: #اجتماعی #تراژدی #عاشقانه
خلاصه:
تو زبان کردی واژه‌ای هست به اسم "هایش".
وقتی به کار می‌برند که از زندگی بریدند و غم وجودی‌شان به جایی رسیده که با گریه‌ هم آرام نمی‌گیرند.
هایش روایتی از دل‌گذشتِ آدم‌های غریبه است. غریبه‌هایی که شاید با روایت سرگذشت‌شان، راه درست را نشان دختری سردرگم بدهند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Maede Shams

YEGANEH SALIMI

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
19
 
ارسالی‌ها
2,797
پسندها
9,382
امتیازها
33,973
مدال‌ها
30
  • مدیرکل
  • #2
مشاهده فایل‌پیوست 458346
"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب ژانرِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YEGANEH SALIMI

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,371
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • نویسنده موضوع
  • #3
صدای کف کالج بدون پاشنه‌ام در فضای کوچک کافه می‌پیچد. داخل خلوت است؛ اما فضای بازِ پس از محیط داخلی‌اش به‌نظر شلوغ می‌آید. پا تند می‌کنم و بی‌توجه به دیوارهای سبز و زرد اطرافم، وارد حیاط پشتی کافه می‌شوم.
حدود ده‌نفر دور میز چوبی هستند. چشم می‌گردانم و روی اولین تنه‌ی چوبیِ درخت که نقش صندلی را ایفا می‌کند، می‌نشینم.
هم‌زمان با من، محمد با سر و صدا می‌آید و روی اولین صندلی جای می‌گیرد. می‌خواهد به همه اشراف داشته باشد! چشم می‌گرداند و نگاهش روی من ثابت می‌شود. با لبخند پلک به‌هم می‌فشرد و بلند می‌گوید:
- سلام به همگی. چقدر خوش‌حالم که دوباره توی کافه درخت دارم می‌بینم‌تون.
نگاهش را روی من ثابت می‌کند. کاش مراسم مسخره‌ی معارفه را باز نکند!
- خب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Maede Shams
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا