Megan کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 3/11/20 ارسالیها 345 پسندها 3,878 امتیازها 16,913 مدالها 12 سطح 12 15/4/21 #151 مامانم تو مترو گوشیمو گرفت زنگ بزنه، گفتم حتما کار واجبه دادم زنگ بزنه دیدم داره میگه مژگان جون خواستم تشکر کنم بابت سبزیا
مامانم تو مترو گوشیمو گرفت زنگ بزنه، گفتم حتما کار واجبه دادم زنگ بزنه دیدم داره میگه مژگان جون خواستم تشکر کنم بابت سبزیا
Megan کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 3/11/20 ارسالیها 345 پسندها 3,878 امتیازها 16,913 مدالها 12 سطح 12 15/4/21 #152 امروز بچه هه به مامانش گفت: مامان شام چی بخوریم؟ مامانشم بهش گفت:شما پیشنهادت چیه عزیزم؟ منم بچه بودم از تو کوچه چرک و کثیف میومدم تو خونه به مامانم میگفتم: چی داری بخوریم؟ مامانم میگفت: تیرِ ناحق. آخرین ویرایش 15/4/21
امروز بچه هه به مامانش گفت: مامان شام چی بخوریم؟ مامانشم بهش گفت:شما پیشنهادت چیه عزیزم؟ منم بچه بودم از تو کوچه چرک و کثیف میومدم تو خونه به مامانم میگفتم: چی داری بخوریم؟ مامانم میگفت: تیرِ ناحق.
Megan کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 3/11/20 ارسالیها 345 پسندها 3,878 امتیازها 16,913 مدالها 12 سطح 12 15/4/21 #153 مامانم عکس منو دوست دخترمو تو گوشیم دیده میگه این کیه اینجا کجاس؟ گفتم من و همکلاسیم سرکلاس، اینم پرسیدن داره! گفت یعنی من اتاق تورو نمیشناسم؟ گفتم اینکه کلاسهارو مجازی کردن هم تقصیر منه
مامانم عکس منو دوست دخترمو تو گوشیم دیده میگه این کیه اینجا کجاس؟ گفتم من و همکلاسیم سرکلاس، اینم پرسیدن داره! گفت یعنی من اتاق تورو نمیشناسم؟ گفتم اینکه کلاسهارو مجازی کردن هم تقصیر منه
Megan کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 3/11/20 ارسالیها 345 پسندها 3,878 امتیازها 16,913 مدالها 12 سطح 12 15/4/21 #154 دیگ صبرم لبریز شده بود سر مامانم داد زدم گفتم خو اگه منو از پرورشگاه آوردید بگید لعنتا میگه نه اتفاقا بردیمت پرورشگاه قبولت نکردن
دیگ صبرم لبریز شده بود سر مامانم داد زدم گفتم خو اگه منو از پرورشگاه آوردید بگید لعنتا میگه نه اتفاقا بردیمت پرورشگاه قبولت نکردن
Megan کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 3/11/20 ارسالیها 345 پسندها 3,878 امتیازها 16,913 مدالها 12 سطح 12 15/4/21 #155 مامانم بوتیک داشت به مشتریا میگفت میخواین مطمئن شید اجناس اورجیناله کُدش رو مسیج کنید بعد شماره خودش رو میداد کد میفرستادن جواب میداد: تایید شد :))
مامانم بوتیک داشت به مشتریا میگفت میخواین مطمئن شید اجناس اورجیناله کُدش رو مسیج کنید بعد شماره خودش رو میداد کد میفرستادن جواب میداد: تایید شد :))
Megan کاربر انجمن کاربر انجمن تاریخ ثبتنام 3/11/20 ارسالیها 345 پسندها 3,878 امتیازها 16,913 مدالها 12 سطح 12 15/4/21 #156 دبیرستان بودیم مامانم مدیر مدرسه بود روز اول مدرسه منو دید گفت تو همونی نیستی که تو خونه بودی؟
"Taraneh" مدیر آزمایشی ادبیات پرسنل مدیریت مدیر آزمایشی ادبیات تاریخ ثبتنام 25/3/21 ارسالیها 1,697 پسندها 13,125 امتیازها 35,373 مدالها 17 سطح 20 25/4/21 مدیر #157 پیامرسان داخلی، فقط حرکت چشم و ابروی مامانم تو مهمونیا امضا : "Taraneh"
"Taraneh" مدیر آزمایشی ادبیات پرسنل مدیریت مدیر آزمایشی ادبیات تاریخ ثبتنام 25/3/21 ارسالیها 1,697 پسندها 13,125 امتیازها 35,373 مدالها 17 سطح 20 5/5/21 مدیر #158 من هی به مامانم، توضیح میدم که جهان مجموعهای از بی نظمیهاست ولی بازم قفلی زده، اتاقم و جمع کنم امضا : "Taraneh"
"Taraneh" مدیر آزمایشی ادبیات پرسنل مدیریت مدیر آزمایشی ادبیات تاریخ ثبتنام 25/3/21 ارسالیها 1,697 پسندها 13,125 امتیازها 35,373 مدالها 17 سطح 20 5/5/21 مدیر #159 وقتی به مامانم چیزی رو میگم و تأکید میکنم بین خودمون باشه، یعنی بین من و تو و خالههام باشه امضا : "Taraneh"
"Taraneh" مدیر آزمایشی ادبیات پرسنل مدیریت مدیر آزمایشی ادبیات تاریخ ثبتنام 25/3/21 ارسالیها 1,697 پسندها 13,125 امتیازها 35,373 مدالها 17 سطح 20 6/7/21 مدیر #160 مامان بزرگم انقدر بچّه پُشتِ سَرِ هم آورد اصلاً وقت نمیکرد، افسردگی بعد از زایمان بگیره، بیشتر حاملگی بعد از زایمان میگرفت واسه شما هم؟ امضا : "Taraneh"
مامان بزرگم انقدر بچّه پُشتِ سَرِ هم آورد اصلاً وقت نمیکرد، افسردگی بعد از زایمان بگیره، بیشتر حاملگی بعد از زایمان میگرفت واسه شما هم؟