طنز خانوادگی

[Megan]

مامانم تو مترو گوشیمو گرفت زنگ بزنه، گفتم حتما کار واجبه دادم زنگ بزنه
دیدم داره میگه مژگان جون خواستم تشکر کنم بابت سبزیا

 

[Megan]

‏امروز بچه هه به مامانش گفت: مامان شام چی بخوریم؟ مامانشم بهش گفت:شما پیشنهادت چیه عزیزم؟
منم بچه بودم از تو کوچه چرک و کثیف میومدم تو خونه به مامانم میگفتم: چی داری بخوریم؟ مامانم میگفت: تیرِ ناحق.
‌

 

[Megan]

مامانم عکس منو دوست دخترمو تو گوشیم دیده میگه این کیه اینجا کجاس؟
گفتم من و همکلاسیم سرکلاس، اینم پرسیدن داره!
گفت یعنی من اتاق تورو نمیشناسم؟
گفتم اینکه کلاس‌هارو مجازی کردن هم تقصیر منه

 

[Megan]

دیگ صبرم لبریز شده بود سر مامانم داد زدم گفتم خو اگه منو از پرورشگاه آوردید بگید لعنتا
میگه نه
اتفاقا بردیمت پرورشگاه قبولت نکردن

 

[Megan]

مامانم بوتیک داشت به مشتریا میگفت میخواین مطمئن شید اجناس اورجیناله کُدش رو مسیج کنید بعد شماره خودش رو میداد
کد میفرستادن جواب میداد:
تایید شد :))

 

[Megan]

‏دبیرستان بودیم مامانم مدیر مدرسه بود روز اول مدرسه منو دید گفت تو همونی نیستی که تو خونه بودی؟

 

["Taraneh"]

پیام‌رسان داخلی، فقط حرکت چشم و ابروی مامانم تو مهمونیا

 

["Taraneh"]

من هی به مامانم، توضیح می‌دم که جهان مجموعه‌ای از بی نظمی‌هاست ولی بازم قفلی زده، اتاقم و جمع کنم

 

["Taraneh"]

وقتی به مامانم چیزی رو می‌گم و تأکید می‌کنم بین خودمون باشه، یعنی بین من و تو و خاله‌هام باشه

 

["Taraneh"]

مامان بزرگم انقدر بچّه پُشتِ سَرِ هم آورد اصلاً وقت نمی‌کرد، افسردگی بعد از زایمان بگیره، بیشتر حاملگی بعد از زایمان می‌گرفت
واسه شما هم؟