نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های حسین پناهی

  • نویسنده موضوع SAmirA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 121
  • بازدیدها 3,522
  • کاربران تگ شده هیچ

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #61
ما
در هیأت پروانه‌ی هستی

با همه توانایی‌ها و تمدن‌هامان شاخکی بیش نیستیم!

برای زمین، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد

یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی‌ها و مشکلات ما نیست

اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم

سرانجام به خودمان خواهیم رسید
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #62
ما تماشاچیانی هستیم
که پشت درهای بسته مانده‌ایم!

دیر آمدیم!
خیلی دیر...

پس به ناچار
حدس می‌زنیم،
شرط می‌بندیم،
شک می‌کنیم ...

و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونه‌ای دیگر در جریان است
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #63
عشق به انسان
هر قدرتی را از پای در خواهد آورد
خوشا روزگارانی که چشم‌ها بر لب‌ها حق اولویت داشتند!
حقیقتاً چندش آور است
هیس هیس مارهای تک دندان!
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #64
در انتهای باغ آلبالو
مادربزرگ دعا می‌خواند:
لال باد زبانی که
جز با ترجیع بند گل صورتی رنگ پاییزه،کلامی بر لب براند!
آمین!
آن که می‌رود آری
و آن جا که می‌رود هرگز!
حرمت را نثار پای رهرو باد!
آمین!
آسمان خالی از قوش است
و مرغ مادر رو به سمتی گردن کج می‌کند!
های آدمی و هوی توفان،
جهان بی کرانه سرشار از باد
آمین!
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #65
حدوداً سیزده هزار و صد و چهل بار!
بیدار شدن و خوابیدن
و بازدوباره بیدار شدن
و باز دوباره خوابیدن،
روی یک زمین و زیر یک آسمان!

این رقمی سرسام‌آوراست که تحملش به طاقتی
فوق انسانی احتیاج دارد!

به هر شکل که حساب کنی،
به خودت حق خواهی داد
که بعد از این همه ...

به حقیقتی رسیده باشی!
به جوابی؟
به دلیلی؟
به انگیزه‌ای؟
و به چیزی که کمی،
فقط کمی به تو آرامش بدهد!

اما حقیقت دیدنی نیست، هرچند همچون قورباغه کور
زبان را دام پشه‌اش گردانیم!

جوابی نیست و هیچ چیزی نیست ...
هیچ چیز!
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #66
میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #67
سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه

چونکه انسانی و از تیره سرتاسانی


زهره گوید که شعور همه آفاقی تو

مور داند که تو بر حافظه‌اش حیرانی


در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را

چون به معشوقه رسی بی سر و بی سامانی


راز در دیده نهان داری و باز از پی راز

کشتی دیده به طوفان خطر میرانی


م**س.ت از هندسه‌ی روشن خویشی مستی

پشت در آینه در آینه سرگردانی


بس کن ای دل که در این بزم خرابات شعور

هر کس از شعر تو دارد به بغل دیوانی


لب به اسرار فروبند و میندیش به راز

ور نه از قافله مور و ملخ درمانی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #68
به آتش نگاهش اعتماد نکن
لمس نکن

به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند
به سرزمینی بی رنگ
بی بو و ساکت

آری
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو

اگر خواستار جاودانگی عشقی
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #69
آفتاب آمد دو چشمم باز شد

باز تکرار همان تکراره‌ها

چند و چون و کی کجا آغاز شد

پرسش صدباره‌ی صدباره‌ها


دیدگانم پر ولی دستم تهی

من نمی‌دانم كجایم كیستم

آتش حیرت به جانم ریختی

من خلیل آزمونت نیستم


مرگ شرط اولین شمع بود

از برم افسانه‌ی پروانه را

بر ملا شد راه میخانه دریغ

از چه می‌بندی در میخانه را


تا بسازم شیشه‌ی چشمان خود را آینه

خون دل را جیوه كردم سال‌ها

حالیا از دشت رنگ گل درا

زلف خود را شانه زن در چشم ما


ما امین رازهایت بوده‌ایم

پایكوب سازهایت بوده‌ایم

محو در جاه و جلالت دست در دست رطیل

جان خرید ناز ناز نازهایت بوده‌ایم


هیچ كس قادر به دیدارت نبود

گرچه ذات هر وجودی بوده‌ای

خوشه‌زاران یادبود زلف تو

قبله‌گاه هر سجودی بوده‌ای


ای یگانه این قلم تب‌دار تو

تا سحر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #70
لعنت
بر گردن عشق ساده ام
که انگشترش نخی ست،
گلوبند زمردین شعر مرا
باور نمی کند کسی ...
لعنت به شعر و من!
 
امضا : Negar:)

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا