شعرکده اشعار کوتاه فردوسی

[_harly_]

به دانش بود بیگمان زنده مرد
خنک رنجبردار پایند مرد​

 

[_harly_]

چنین گفت داننده دهقان پیر
که دانش بود مرد را دستگیر​

 

[_harly_]

هر آن مغز کو را خرد روشنست
ز دانش به گرد تنش جوشنست​

 

[_harly_]

یک پارسی بود هشیار نام
که بر چرخ کردی به دانش لگام​

 

[_harly_]

که بیکاری او ز بی دانشی است
به بی دانشان بر بباید گریست​

 

[_harly_]

چه ناخوش بود دوستی با کسی
که بهره ندارد ز دانش بسی​

 

[_harly_]

ز دانش بود جان و دل را فروغ
نگر تا نگردی به گرد دروغ
سخنگوی چون بر گشاید سخن
بمان تا بگوید تو تندی مکن​

 

[_harly_]

سر مردمی بردباری بود
سبک سر همیشه به خواری بود​

 

[_harly_]

به نزد کهان و به نزد مهان
به آزار موری نیرزد جهان​

 

[_harly_]

به رنج اندر است ای خردمند گنج
نیابد کسی گنج نابرده رنج​