- ارسالیها
- 28
- پسندها
- 146
- امتیازها
- 490
- مدالها
- 1
- نویسنده موضوع
- #11
دستام روی میز میزارم و میگم:
- سلام.
منشی به آرومی سرش رو از کامپیوتر روبهروش بیرون میکشه و میگه:
- سلام بفرمایید!
دستام تو هم گره میزنم و میگم:
- بهم زنگ زده بودن برای استخدام.
لبخند میزنه و از روی صندلی بلند میشه و میگه:
- آها شما خانم حمیدی هستید؟
مثل خودش لبخند میزنم و میگم:
- بله خودم هستم.
سرشو تکون میده و میگه:
- آقای مدیر خیلی وقته منتظرتون هستن.
و با اون کفش های پاشنه بلندش به سمت در دفتر مدیر میره و بهم اشاره میکنه که برم جلو.
قدمی برمیدارم که با دیدن کتونی های پارهم آهی میکشم و به خودم تشر میرنم که ای کاش برای امروز یک کفش از مریم قرض میکردم، منشی تقهای به در میزنه و وارد دفتر میشه ولی من هنوز خشکم زد بود و به کفشام خیره شده بودم که منشی بیرون اومد و گفت:
-...
- سلام.
منشی به آرومی سرش رو از کامپیوتر روبهروش بیرون میکشه و میگه:
- سلام بفرمایید!
دستام تو هم گره میزنم و میگم:
- بهم زنگ زده بودن برای استخدام.
لبخند میزنه و از روی صندلی بلند میشه و میگه:
- آها شما خانم حمیدی هستید؟
مثل خودش لبخند میزنم و میگم:
- بله خودم هستم.
سرشو تکون میده و میگه:
- آقای مدیر خیلی وقته منتظرتون هستن.
و با اون کفش های پاشنه بلندش به سمت در دفتر مدیر میره و بهم اشاره میکنه که برم جلو.
قدمی برمیدارم که با دیدن کتونی های پارهم آهی میکشم و به خودم تشر میرنم که ای کاش برای امروز یک کفش از مریم قرض میکردم، منشی تقهای به در میزنه و وارد دفتر میشه ولی من هنوز خشکم زد بود و به کفشام خیره شده بودم که منشی بیرون اومد و گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش