- ارسالیها
- 103
- پسندها
- 513
- امتیازها
- 2,753
- مدالها
- 5
- سن
- 25
- نویسنده موضوع
- #11
اولین بار که پدرم دست روم بلند کرد 11سالم بود و هیچ وقت فراموش نمیکنم کاش خدا هم اون ظلم و فراموش نکنه.
خونهی مادر صوره خانم بودیم طبق معمول واسه اینکه باهام مهربون باشه و خوشرو می خواستم خوشحالش کنم چون همیشه بودن من باعث عذابش بود؛ حتی از دیدنمم عذاب می کشید.
خواستم خوبی کنم به جای اون من محبت کنم، اون روز خالش و پسر خالش که همسن من بود اومده بودن خونه مامانش.
من و محمد رفتیم حیاط که محمد ترقه بندازه؛ بعد ازش خواستم که همراهم بیاد تا بریم گل فروشی سرچهارراه...چون تا سرچهارراه کمی مسافت زیاد بود.
باهم سوار اتوبوس شدیم و ایستگاه بعدی پیاده شدیم، باهم دیگه به گلفروشی رفتیم و یک دونه گل خریدم و برگشتیم؛ وقتی گل و دادم خیلی خوب و خوشرو ازم تشکر کرد.
خیلی مهربون شده بود فکر می کردم بابت...
خونهی مادر صوره خانم بودیم طبق معمول واسه اینکه باهام مهربون باشه و خوشرو می خواستم خوشحالش کنم چون همیشه بودن من باعث عذابش بود؛ حتی از دیدنمم عذاب می کشید.
خواستم خوبی کنم به جای اون من محبت کنم، اون روز خالش و پسر خالش که همسن من بود اومده بودن خونه مامانش.
من و محمد رفتیم حیاط که محمد ترقه بندازه؛ بعد ازش خواستم که همراهم بیاد تا بریم گل فروشی سرچهارراه...چون تا سرچهارراه کمی مسافت زیاد بود.
باهم سوار اتوبوس شدیم و ایستگاه بعدی پیاده شدیم، باهم دیگه به گلفروشی رفتیم و یک دونه گل خریدم و برگشتیم؛ وقتی گل و دادم خیلی خوب و خوشرو ازم تشکر کرد.
خیلی مهربون شده بود فکر می کردم بابت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.