اول به تنها عشق زندگیم زنگ میزنم وبهش میگم چقدر بدون اون بهم سخت گذشت وهمش دروغ بود که بهش گفتم بدون اون زندگی خیلیم خوبه
بعد میزنگم به پدر ومادرش وازاونا هم حلالیت میخام
میرم پیش مامان بابام ومیگم که اونا دوسم ندارن ولی من خیلی خیلی خیلی دوسشون دارم
زنگ میزنم به دوستم که باهاش قهر کردم وبااونم آشتی میکنم بعد یه لباس سیاه میپوشم میرم سرخاک داداشم
انقدر سرخاکش میمونم تامنم بمیرم