متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار پابلو نرودا

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 53
  • بازدیدها 740
  • کاربران تگ شده هیچ

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #21
چه دل نگراني ، گاه

وقتي که با مني

و من پيروز تر و سر افراز تر از ديگر مردان

زيرا نمي داني

که در من است

پيروزي هزاران چهره اي که نمي تواني ببيني

هزاران پا و قلبي که با من راه سپرده اند

نمي داني که اين ، من نيستم

(( من )) ي وجود ندارد

من تنها نقشي ام از آنان که با من مي روند

که من قوي ترم

زيرا در خود

نه زندگي کوچک خود

بل تمامي آن زندگي ها را دارم

و همچنان پيش مي روم

زيرا هزاران چشم دارم

با سنگيني صخره اي فرود مي آيم

زيرا هزاران دست دارم

و صداي من در ساحل تمامي سرزمين هاست

زيرا صداي آن هايي را دارم

که نتوانستند سخن بگويند

نتوانستند آواز بخوانند

وامروز با دهاني نغمه سر مي دهند

که تو را مي بوسد


((پابلو نرودا))

 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #22
jpqp_10991063_1776998215858930_8424321939122381371_n.jpg




درود بر دست هاي تو باد

آنگاه که پر مي کشند به سوي من

که سپيدي شان آوازم

و بوسه هاشان حيات من است

پاهايت رودي از تداوم

چونان رقاصه اي که با جاروبي مي آويزد

امروز در رگ هايم

خون تو جاري است

جرياني لطيف

ساده

و ابدي


((پابلو نرودا))

 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #23
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.

مثلن بنویسم: ” شب شکسته است

وَ تکه تکه می شوند آن ستارگان در دور دست و بر باد می روند.”

شب- باد، در آسمان می پیچد و می خواند.

می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.

عاشق اش بودم و گاهی هم عاشق ام می شد.

در شبی این چنین به آغوش اش کشیدم.

بوسیدم اش بسیار و بسیار زیر آسمان بی انتها.

عاشق ام بود و گاهی هم عاشق اش می شدم.

چه گونه می توانستم عاشق آن چشمان درشتِ خاموش اش نباشم.

می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.

برای درکِ این که ندارم اش، برای حسِ این که گم اش کرده ام.

می شنوم این شب بلند را، که بی او طولانی تر.

بر روح می نشیند این سطرها، مثل شبنم که بر علف.

دیگر چه اهمیت دارد، که نتواستم نگه اش دارم.

شب شکسته ست و او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #24
pablo_neruda.jpg




قلب من

آستانه ی گیسوانت را یک به یک میشناسد

آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم میکنی

فراموشم مکن

و بخاطر آور که عاشقت هستم

مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

موهای تو

این سوگواران سرگردان بافته

راه را نشانم خواهند داد

به شرط آنکه دریغشان مکنی


((پابلو نرودا))
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #25
نان را از من بگیر، اگر می خواهی،

هوا را از من بگیر، اما

خنده ات را نه.

گل سرخ را از من مگیر

سوسنی را که می کاری،

آبی را که به ناگاه

در شادی تو سرریز می کند،

موجی ناگهانی از نقره را

که در تو می زاید.

از پس نبردی سخت باز می گردم

با چشمانی خسته

که دنیا را دیده است

بی هیچ دگرگونی،

اما خنده ات که رها می شود

و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید

تمامی درهای زندگی را

به رویم می گشاید.

عشق من، خنده ی تو

در تاریک ترین لحظه ها می شکفد

و اگر دیدی به ناگاه

خون من بر سنگ فرش خیابان جاری ست،

بخند، زیرا خنده ی تو

برای دستان من

شمشیری است آخته.

خنده ی تو، در پائیز

در کناره ی دریا

موج کف آلوده اش را

باید برفرازد،

و در بهاران، عشق من،

خنده ات را می خواهم

چون گلی که در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #26
تن تو را یکسره

رام و پُر

برای من ساخته اند.

دستم را که بر آن می سرانم

در هر گوشه ای کبوتری می بینم

به جستجوی من.

گوئی، عشق من!

تن تو را از گل ساخته اند

برای دستان کوزه گر من.

زانوانت، سینه هایت، کمرت

گم کرده ای دارند از من

از زمینی تشنه

که دست از آن بریده اند

از یک شکل.

و ما با همیم

کاملیم، چون یک رودخانه

چون تک دانه ای شن...


((پابلو نرودا))
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #27
دست‌هایم را می‌بینی

آن‌ها زمین را پیموده‌اند

خاک و سنگ را جدا کرده‌اند

جنگ و صلح را بنا کرده‌اند

فاصله‌ها

از دریاها و رودخانه‌ها برگرفته‌اند

و باز،

آنگاه که بر تن تو می‌گذرند،

محبوب کوچکم،

دانه‌ی گندمم، پرستویم،

نمی‌توانند تو را در بر گیرند

از تاب و توان افتاده‌

در پی کبوترانی توأمان‌اند

که در سینه‌ات می‌آرمند یا پرواز می‌کنند

آن‌ها دور دست‌های پاهایت را می‌پیمایند

در روشنای کمرگاه تو می‌آسایند

برای من گنجی هستی تو

سرشار از بی‌کرانگی‌ها تا دریا و شاخه‌هایش

سپید و گسترده و نیلگونی

چون زمین به فصل انگور چینان

در این سرزمین

از پاها تا پیشانی‌ات

پیاده، پیاده، پیاده

زندگی را سپری خواهم کرد


((پابلو نرودا))
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #28
من آرزومند دهانت هستم، صدایت، مویت

دور نشو

حتی برای یک روز

زیرا که…

زیرا که…

چگونه بگویم

یک روز زمانی طولانی است

برای انتظار من

چونان انتظار در ایستگاهی خالی

در حالی که قطارها در جایی دیگر به خواب رفته اند!

ترکم نکن

حتی برای ساعتی

چرا که قطره های کوچک دلتنگی

به سوی هم خواهند دوید

و دود

به جستجوی آشیانه ای

در اندرون من انباشته می شود

تا نفس بر قلب شکست خورده ام ببندد!

آه!

خدا نکند که رد پایت بر ساحل محو شود

و پلکانت در خلا پرپر زنند!

حتی ثانیه ای ترکم نکن، دلبندترین!

چرا که همان دم

آنقدر دور می شوی

که آواره جهان شوم، سرگشته

تا بپرسم که باز خواهی آمد

یا اینکه رهایم می کنی

تا بمیرم!


((پابلو نرودا))
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #29
اگر تمام خاک زمین باشی

تنها مشتی از تو کاقی است

برای آنکه تا ابد بپرستمت

از میان صور فلکی

چشمهای تو

تنها نوری است که می شناسم

تنت به بزرگی ماه

و کلامت خورشیدی کامل

و قلبت آتشی است

برهنه پای

از تو عبور می کنم

و تنگ می بوسمت

ای سرزمین من!


((پابلو نرودا))
 
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #30
در آرزوی لبانت

صدایت

و گیسوانت

آرام و گرسنه

به کمین تو در خیابان ها پرسه می زنم .

نان مرا سیر نمی کند ای صبحانه خورشید .

من در پی شکار

شکار میزان وضوح گام های توام .

من در پی شکار

در اشتیاق لبخند ساده تو

در اشتیاق سرانگشتانت

که یکی بوسه از آن

از مَنَش، جاودانه ای خواهد ساخت .

دلم می خواهد تنت را به تمامی

چون بادامی کامل

با لب و زبانم لمس کنم

می خواهم پرتو آفتاب را گاز بگیرم

آنگاه که بر اندام تو می گسترد

و آن بینی سربالای چهره مغرور تو را

آه ...

می خواهم طعم شلاق هایت را بچشم .

پس گرسنه

در گرگ و میش کوچه ات

سنگفرش خیابانت

قدم می زنم

در پی شکار تو و قلب داغت

چونان یوزپلنگی در سرزمینی لم یزرع

در کوئی تراتو.


((پابلو نرودا))
 
امضا : AINAZ.R

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا