متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعر مجموعه شعر مورفین | سرزمین شمالی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع North land
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 380
  • کاربران تگ شده هیچ

North land

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
18
پسندها
134
امتیازها
490
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه: مورفین
نویسنده: سرزمین شمالی
مقدمه:
در نگاه آرام تو! دریا مواج را دیدم.
در نوسان تند باد طوفانی! آرامش نگاهت را دیدم.:)
 
آخرین ویرایش
امضا : North land

Mobina.yahyazade

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
12
 
ارسالی‌ها
825
پسندها
3,801
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب العشق |•
668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mobina.yahyazade

North land

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
18
پسندها
134
امتیازها
490
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #3
دلم خواب میخواهد!
که یک عمر آرام باشمو آرام بگیرم!
جایی میان خاک های سرد و پتویی از جنس آرامش:)​
 
آخرین ویرایش
امضا : North land

North land

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
18
پسندها
134
امتیازها
490
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #4
از نگاه آرام تو آرامش را یافتم
در لبخند آرام تو دریای طوفانی را تجربه کردم
و در پایان خود را در آغوش تو پایان میدهم​
 
آخرین ویرایش
امضا : North land

North land

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
18
پسندها
134
امتیازها
490
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #5
در خلوت جهانم سکوتی نیست

در میان تاریکی افکارم نوری نیست

تو بیا

شاید مرحمی بر دل بینوای من نهادی....

شاید که نوری آمدو مرا ز تاریکی رهاندی...

من که در انتظار میمانم... شاید بیایی

اما ترسم آنگاه بیایی که جانی بر توان بیمارم ندارم.​
 
امضا : North land

North land

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
18
پسندها
134
امتیازها
490
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #6
((قصه عشق))
روزی رسد که او تو را ارغوانی میکند
درچشمانت زل میزندو نگاهی طوفانی میکند

روزی رسد که دل به دلدار دهی
دل که سهل است جان به جانان دهی

روزی بوسه های گرمش تو را آرام میکند
نفس های گرمش تو را از سرمای زمستان رها میکند

روزی پناهت میدهد
از بی کسی ها نجاتت میدهد

روزی تو را سیراب میکند
از تمام سراب ها بیزار میکند

روزی دستو بالت میشود
رجز خوان عهد افتادگی ات میشود

روزی بوسه بر لبانت میزند!
که چین های صورتت اشکارا میشود

#رضآ
 
امضا : North land

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا