• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان فرزندان هیچکس | آدونیس(زهرا.رج) کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
یا فاطرُ بحق ال فاطمه عجل لولیک الفرج
می‌خندید. مثل همیشه، برای آن که نگذارد کسی چیزی احساس کند.
~پدر حضانتی
------------------------------------------------

مسافر بیرون ماشین و راننده تاکسی پشت فرمان داشتند با خودشان تحلیل می‌کردند.
- خیلی اون جلو شلوغه. من دیرم شده به پروازم نمی‌رسم.
و مرتب ساعتش را نگاه می‌کرد.
مرد چاق دیگری هم جلوی ماشین خانم کامیاب رژه می‌رفت:
- گرفتار شدیم ها!
و راننده‌ای دیگر دستانش را در هوا تکان می‌داد و بد و بیراه می‌گفت. هرکسی از هرجایی بود صدایش می‌رسید؛ یک جا و هزار سر و صدا.
سرش را روی فرمان گذاشت، نه آرام، بلکه با ضربه که نشانی بود از اعصاب خوردی‌اش.
- این شهر هم هیچ‌وقت خلوت بشو نیست.
مائده کامیاب، بیمار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
یا فاطرُ بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
میدونین کوتاه ترین داستان دنیا چیه؟
"برای فروش: کفش کودک، هرگز پوشیده نشده"
حالتون خوش
-----------------------------------------------------

چشمان مشکیش را ریز کرد تا دورتر را ببیند. لبانش ناخودآگاه غنچه شد. تاثیرات آفتاب داغ بود.
" نخیر نمیشه. ظاهراً باید خودم برم جلو"
این را در دلش گفت و راه افتاد. خوب که جلو رفت یادش آمد در ماشین را نبسته.
- مشکلی نیست، زود برمی‌گردم.
اما تا گفت چشمش به مردی افتاد آهسته آهسته نزدیک می‌شد. دزدهای فرصت‌طلب!
سر و صدای جلوتر را لازم می‌دید آرام کند. از دزد گذشت.
- خوبه چیز خاصی ندارم توی ماشین.
پنج مرد قوی هیکل به جان هم افتاده بودند. نه از آن دعواهای سراسر کتک و خونین. اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
یا فاطرُ بحق الفاطمه عجل الولیک الفرج
حال و احوالتون خوش، امیدوارم خوب خوب باشید.
--------------------------------------------------------------------

رویش را برگرداند، گذاشت دزد با دلخوشیِ گیر نیوفتادن برود. به سمت جمع و با جدیت گفت:
- میشه بگید ماجرا چیه که به خاطرش این راه بندان رو راه انداختید؟
تک ابروی قهوه‌ای سوخته‌اش را بالا انداخت. باید نبود کارتش را با ابهت کلامش جبران می‌کرد. حتی جثه کوچکش هم نمی‌توانست جدیت چهره‌اش را زیر سوال برود. بلاخره توانست اعتمادشان را کسب کند.
راننده تریلی وسط معرکه شروع کرد به تعریف کردن:
- ببینین من از این سمت اومدم و ایشون هم..
با اشاره دست، ماجرا را بازسازی می‌کرد؛ خودمانی و خونسردانه. حالا یا آدم حسابی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
یا فاطرُ بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
صبح برفی و کنار شوفاژ گرم نشستن ایشالا نصیب همتون.
این پارتو تقدیم میکنم به دوست عزیزم، پیگیر و مهربون. Nyx Nyx
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

- امروز سرهنگ بانژاد خبرم کرد یه برگه انتقالی بده بهم.
حین آرایش کردن صورتش می‌گفت. اندکی کرم مرطوب‌کننده و رویش پنکیک؛ آرایش کردن خانم‌ها هم پروسه‌ای دارد، اما فقط برای مهمان؛ بی دغدغه که هستی آرایشت با وجود کوچکی نمود دارد، شادابت می‌کند.
- خیلی اصرار کرد مرخصی بگیرم، مگه من چمه؟ سر و مر و گنده واستادم. راضی شد برای 9 ماه منتقل شم پاسگاه سر کوچه. فکر کنم تا اطلاع ثانوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
سلام به روی ماهتون.
سرمای تاریخی زمستونیتون خوش دوستون دارم.
یا فاطرُ بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج

---------------------------------------------------------------------------------

زندگی‌های یکنواخت معمولی نیستند. معضل بزرگی از جامعه‌اند که مردم فکر می‌کنند عادی‌ست. اما نه. آدمی که صبح تا شبش یک کار تکراری کند و فردا هم همان کار و پس فردا هم همان، زندگی عادی ندارد.
- می‌سازن.
و واویلا اگر کودکان از کودکی با یکنواختی بزرگ شوند.
- گل می‌خرین؟
با انگشتان کوچکش به شیشه ماشین می‌زند. با چشمان مشکیش نگاه می‌کند. چه فایده که نقاشان نقاشی‌اش را بکشند یا عکاسان عکسش را بگذارند در فضای مجازی. عده‌ای هم بیایند و با عکسش ترحم کنند و نظر کارشناسانه دهند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
سلام به روی ماهتون به چشمون سیاهتون.
سال نوتون با تاخیر مبارک ایشالا هرروزتون نوروز نوروزتون پیروز به یاد کلاه قرمزی:heart:

و یه تبریک ویژه به جانان و ماسای قشنگم بابت بردن رماناشون
میم پناه میم پناه دلبر که جان فرسود از او دلبر که جان فرسود از او
----------------------------------------------------------------------------

"برو مزاحم نشو" از پشت شیشه لب می‌زند، کودک هم می‌فهمد؛ با این شغلش به راحتی معنایش را می‌فهمد.
چشمان مشکیش با ناامیدی پایین افتاد، لب پایینیش را به بالا فشار داد و با ناامیدی دیگری رفت. گل‌های قرمزی که حالا زرشکی شده‌اند از پژمردگیش را هم برد.
- بچه‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
شبتون دل نشین.


یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج

---------------------------------------------------------------

موقع بیرون آمدن با خودش می‌غرید. توی راه هم همین‌طور. " نگران نباشم؟ مگه شماها می‌ذارین. یقه اتونو می‌خوام چه کار؟ بذارم توی دکور؟" آن بیمار مونوکلوئوزی که هیچ، بعدش هم بیماران سردرگم زیاد دیده بود.
- دکتر خداداد!
صدای خبر جدید. دکتر که باشی مشغله اصلیت می‌شود بیمارانت. در لحظه گوش به زنگ، در لحظه ناپدید شدن همه غصه‌های قبلی.
پرستار بخش بود. دوان‌دوان می‌آمد. با سر و صورت عرق کرده.
- تخت شماره 27...
بدون شنیدن دوید و دوید. بهتر بودن همزمان با راه رفتن ماجرا را می‌شنید. یک جور صرفه‌جویی در زمان.
- ... نیاز به عمل داره ...
مهم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
یا فاطرُ بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
سلام به روی ماهتون. امیدوارم حالتون خوب خوب باشه.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

خوش‌حال بود که سرش گرم شده، از صبح دلخوری بدجور آزارش می‌داد.
- آروم باش.
تا ناراحتی به سراغش می‌آمد نفس می‌کشید؛ بلند بلند.
- نه، چیز مهمی نیست.
با خودش حرف می‌زد.
- قرار نیست دنیا با این مورد کن‌فیکون بشه.
ذاتاً درون‌گرا بود. به رو نمی‌آورد اما از درون نابود می‌شد؛ گوشت و پوستش، سوراخ توی قلبش. و بدترین حالت آنکه..
از کسی دلخور بود که شخص ثالث نبود، خودش بود ، از خودش دلخور بود. دردش هم بیشتر بود.
- دکتر، بیمار اتاق 38 داره مرخص می‌شه.
صدای انترن از دور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
سلام به روی ماهتون
یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
------------------------------------------------------------------------------------

کارش توی بخش که تمام شد برای استراحت به اتاقش رفت. شانس آورد بیمارستان بزرگشان به متخصصین اتاق کار شخصی می‌داد. هم کار بود هم استراحت. تا در سفید رنگ باز شد چهره‌ای پرید سمتش.
- تولدتو که یادت نرفته ها؟
رو به چپ گرداند:
- ها؟
سپس روبه‌رو:
- ها؟
در آخر هم راست:
- ها؟
"ها"ی آخر را با لبخندی بزرگ گفت. سمیرا فاصله میلی‌متریشان را با گذاشتن انگشت اشاره وسط پیشانی دختر زیاد کرد. مثل یک درخت ایستاده افتاد. مدتی که سمیرا روی مبل لم می‌داد دختر داشت خودش را از روی زمین جمع می‌کرد. شنل توری بزرگش را می‌تکاند و جلوی آینه روی دیوار دهان کج و راست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
سلام به روی ماهتون
امیدوارم حال دلتون خوب خوب خوب باشه
عصر بهاری‌تون با بوی گلای رنگارنگ پر باشه ایشالا

یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
------------------------------------------------------------------------------------


نیشخند کوچک سلما هم همان‌طور زیر گوش سمیرا بود. آهسته گفت:
- من و دکتر خداداد غیر از تو موضوع دیگه‌ای داریم برای حرف زدن؟
سمیرا اخمی کرد، سهیل تا جایی دوستش بود که پای خانواده‌اش در میان نباشد. تک ابرویش پرید بالا.
- چرا یک دفعه سهیل شد دکتر خداداد؟
سلما باز هم نگاهی به جمعیت انداخت، هم خودش هم سمیرا را وادار به حرکت کرد. به رهگذر‌ها هم لبخند بزرگ و مصنوعی‌ای زد.
- فقط به‌خاطر این بود که تو از جات بپری. وگرنه من کی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا