- ارسالیها
- 196
- پسندها
- 5,737
- امتیازها
- 20,833
- مدالها
- 8
- نویسنده موضوع
- #11
یا فاطرُ بحق ال فاطمه عجل لولیک الفرج
میخندید. مثل همیشه، برای آن که نگذارد کسی چیزی احساس کند.
~پدر حضانتی
------------------------------------------------
سمیرا با کراهت رو برگرداند، صورت تپلش به زور جای دیگری را نگاه کرد تا آن بچه برود. آدم وقتی میخواهد به یکی از عزیزانش نه بگوید سختش است و سر میچرخاند. اما این بچه حتی عزیزش هم نیست، سر چرخاندش هم از روی شرمندگی نیست، کراهت است، بیحوصلگیست، با اخمی میان ابروهای قهوهایش. کودکان کار خوب میدانند سر تکان دادن هم میتواند چند معنا داشته باشد. کودک بینوا دوباره به شیشه زد؛ با دستان خاکیش.
- خانم؟
چشمهای بادامی مشکیش مابین موهای فرفری شانه نکردهاش سمیرا را نگاه کرد. شاید امید داشت رو...
میخندید. مثل همیشه، برای آن که نگذارد کسی چیزی احساس کند.
~پدر حضانتی
------------------------------------------------
سمیرا با کراهت رو برگرداند، صورت تپلش به زور جای دیگری را نگاه کرد تا آن بچه برود. آدم وقتی میخواهد به یکی از عزیزانش نه بگوید سختش است و سر میچرخاند. اما این بچه حتی عزیزش هم نیست، سر چرخاندش هم از روی شرمندگی نیست، کراهت است، بیحوصلگیست، با اخمی میان ابروهای قهوهایش. کودکان کار خوب میدانند سر تکان دادن هم میتواند چند معنا داشته باشد. کودک بینوا دوباره به شیشه زد؛ با دستان خاکیش.
- خانم؟
چشمهای بادامی مشکیش مابین موهای فرفری شانه نکردهاش سمیرا را نگاه کرد. شاید امید داشت رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش