متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان فرزندان هیچکس | آدونیس(زهرا.رج) کاربر انجمن یک رمان

*Adonis*

رو به پیشرفت
سطح
11
 
ارسالی‌ها
196
پسندها
5,737
امتیازها
20,833
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #21
"5"
نگاه های خسته اما خندان خانم عزیزی حین عبور از راهرو روی صورت تک تک بیماران جای می‌گرفت. بخش زنان زایمان کلینیک همیشه پر بود از خنده و شیرینی انتظار برای تولد فرشته های کوچک.
خانم عزیزی رزیدنت سال آخر دکتر فاضل، دختری جوان و سرزنده و از نظر خودش، 180 درجه مخالف دکتر فاضل اخمو بود. این در و تخته اصلا با هم جور نبودند اما گردش روزگار آن دو را کنار هم قرار داده بود و عزیزی را مرتب حرص می‌داد.
خانم ساقی منشی بخش با دیدن عزیزی از جا بلند شد، با لبخندی سلام کرد و صورت گرد، چشمان خاوری و موهای طلایی خانم عزیزی را تا ورود به اتاق دکتر همراهی نمود. عزیزی حین ورود به اتاق چشمکی به خانم ساقی زد و گفت:
- برای سلامتیم دعا کن.
لبخندش ادامه دار شد و تا آمد بگوید "حال خواهرزاده ات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
سطح
11
 
ارسالی‌ها
196
پسندها
5,737
امتیازها
20,833
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #22
یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
-------------------------------------------

تا دقایقی چشمان عزیزی و پرستار مرتب سمیرا را نگاه می‌کردند و همچنان باورشان نمی‌شد. هربار هم که سمیرا رو برمی‌گرداند سمتشان، لای درز دیوارها دنبال پرنده‌ای می‌گشتند و سوت می‌زدند.
- آدم فضایی دیدین؟
- بله؟
صدای بلند عزیزی و چشمان گرد شده‌اش برای سمیرا خنده‌دار بود. خود عزیزی هم از خجالت آب شد. سری تکان داد و آرام پایین را نگاه کرد.
چهارشنبه ای که برای مائده هرگز نمی‌آمد بلاخره فرا رسید، در فاصله‌ای که عزیزی و دکتر فاضل مشغول گپ و گفت و معاینه بیمار بودند مائده خودش را به بیمارستان رساند و منتظر نوبت، روی صندلی این پا و آن پا می‌کرد.
- چند ماهتونه؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
سطح
11
 
ارسالی‌ها
196
پسندها
5,737
امتیازها
20,833
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #23
یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج

سلام به روی ماهتون، حال دلتون چطوره؟
نمیدونم ساعت فرستادن پیامم دیده میشه یا نه، ولی الان 3 نصفه شبه و من یهویی یه پارتی که خیلی وقت بود داشتم روش فکر می‌کردم و جمله بندی هاش در نمیومد رو تونستم تکمیل کنم و از اونجایی که جا برای سیو ندارم باید همین نصفه شب بفرستم.

امیدوارم این نصفه شبی خوابای اکلیلی و قشنگ ببینین و صبح که پا میشین با لایکاتون خوشحالم کنین.

پ. ن: برای امتحان فردام دعا کنین :(
90% بدخوابی امشب من از استرسه


جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
سطح
11
 
ارسالی‌ها
196
پسندها
5,737
امتیازها
20,833
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #24
خدایا کجایی…من از تو فقط یک چیز میخواهم…پیامبری که معجزه اش
خنداندن کودکان خیابانی باشد…!!!


یا فاطرُ بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج

-----------------------------------------------------------------------------

- بسه دیگه سرمو خوردی! یکم ولوم صداتو بیار پایین.
و این بار غرغرهای سالار که آن گوشه لبه مبل چرمی ولو شده بود و در دنیای مجازی خودش سیر می‌کرد بلند شد. سپس با اکراه هدفونش را روی گوشش گذاشت و صدا را تا ته زیاد کرد.
-من موندم این سمیرا با اون اخلاق گندش چطور اسما رو تحمل می‌کنه؟ من باید جای اون از این خونه می‌رفتم. حیف پولی که بابا خرج مستقل شدنش کرد.
با صدای بلند هدفون چیزی نمی‌شنید و گمان می‌کرد دیگران هم چیزی نمی‌شنوند، فقط نیمه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Adonis*

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا