- ارسالیها
- 196
- پسندها
- 5,737
- امتیازها
- 20,833
- مدالها
- 8
- نویسنده موضوع
- #21
"5"
نگاه های خسته اما خندان خانم عزیزی حین عبور از راهرو روی صورت تک تک بیماران جای میگرفت. بخش زنان زایمان کلینیک همیشه پر بود از خنده و شیرینی انتظار برای تولد فرشته های کوچک.
خانم عزیزی رزیدنت سال آخر دکتر فاضل، دختری جوان و سرزنده و از نظر خودش، 180 درجه مخالف دکتر فاضل اخمو بود. این در و تخته اصلا با هم جور نبودند اما گردش روزگار آن دو را کنار هم قرار داده بود و عزیزی را مرتب حرص میداد.
خانم ساقی منشی بخش با دیدن عزیزی از جا بلند شد، با لبخندی سلام کرد و صورت گرد، چشمان خاوری و موهای طلایی خانم عزیزی را تا ورود به اتاق دکتر همراهی نمود. عزیزی حین ورود به اتاق چشمکی به خانم ساقی زد و گفت:
- برای سلامتیم دعا کن.
لبخندش ادامه دار شد و تا آمد بگوید "حال خواهرزاده ات...
نگاه های خسته اما خندان خانم عزیزی حین عبور از راهرو روی صورت تک تک بیماران جای میگرفت. بخش زنان زایمان کلینیک همیشه پر بود از خنده و شیرینی انتظار برای تولد فرشته های کوچک.
خانم عزیزی رزیدنت سال آخر دکتر فاضل، دختری جوان و سرزنده و از نظر خودش، 180 درجه مخالف دکتر فاضل اخمو بود. این در و تخته اصلا با هم جور نبودند اما گردش روزگار آن دو را کنار هم قرار داده بود و عزیزی را مرتب حرص میداد.
خانم ساقی منشی بخش با دیدن عزیزی از جا بلند شد، با لبخندی سلام کرد و صورت گرد، چشمان خاوری و موهای طلایی خانم عزیزی را تا ورود به اتاق دکتر همراهی نمود. عزیزی حین ورود به اتاق چشمکی به خانم ساقی زد و گفت:
- برای سلامتیم دعا کن.
لبخندش ادامه دار شد و تا آمد بگوید "حال خواهرزاده ات...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش