- ارسالیها
- 2,401
- پسندها
- 20,106
- امتیازها
- 46,373
- مدالها
- 42
- سن
- 15
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
مطالعه شد، ممنون...نیاز به توضیح بیشتری نیست از اسمش پیداست سالهاست که زنها مردهاند
سالهاست که زندگیمون بوی تَحفن میداد و ما مردههایی بیش نبودیم. یک عمر گذشته؛ ولی همچنان پردهی سیاه خونهی ما سیاه باقی مونده و تاریکی؛ آنچنان جا خشک کرده که با خودمون هم قهر کردیم. از بس که فریادها رو نادیده گرفتیم و چشمامون و رو به همه چی بستیم.
قلبهامون؛ مثل سنگی، سفت و سخت شد. بدون اینکه خودمون بخوایم.
نه زندگی معنایی میتونست داشته باشه
نه عشق و نه پدر... .
رمان سالهاست که زنها مرده اند/ ساپورا کاربر انجمن یک رمان
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.