• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

ویژه مجموعه دلنوشته‌های زنده به گور | دلناز نیازی (ترانه) کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع "Taraneh"
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 1,137
  • کاربران تگ شده هیچ

"Taraneh"

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,705
پسندها
13,166
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
"گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره امّا مُرده بود... ."
ماهِ بی فروغِ من، امروز که برات می‌نگارم، دُرست سه سال و چهار ماه و دوساعت و چهل و پنج دقیقه از پروازت گذشته است... آن روز‌های نخست طیرانت مَردُم گُمان می‌کردند که چند ماه که بگذرد، خاک است دیگر! طینتش همین است، سَردی می‌آورد! اصلاً هرچه غم و کُربت* کهنه و سالخورده‌تر شود، تو هم نیز فِسرده‌تر* می‌شوی!
آنان چه می‌دانستند که تیمارِ پروازت* هنوز چنان در قلبِ مفتونم زنده است که گویی هر روز بزنگاهِ همان زمانی‌ست که از آغوشِ دلم به دَست‌های خاک سپردمت!

من از عَدَمت دل‌سرد نمی‌شود، جانِ من... من تنها عادت می‌کند به این‌که دیگر ندارتت... به‌ این‌که دیگر نیستی!
***
کُرب: غم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

"Taraneh"

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,705
پسندها
13,166
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
می‌دونم که متوجه شدید این‌جا باران، استعاره از خداست:wink:
***
من با تو رویا‌های بسیاری را در سَر می‌پروراندم، آن‌روز‌ها هرگز گمان نمی‌کردم قرار است روزی از مرگِ آمالم بگویم! می‌بینی جانِ من تو قریبِ چهار‌سال است که نورِ وجودت را باران فرو‌نشانده!
امّا هنوز هم، شب‌ها که می‌شود خواب‌هایم هم بوی تو را می‌گیرند، نکند نیمه‌شب به سراغم میایی! نوازشم می‌کنی و در آغوشم می‌گیری!
نمی‌دانم اصلاً روزی می‌آید که به هنگامِ مرور خاطراتمان، بغض گلویم را خنجر نزند؟ دلِ کوچکم نلرزد؟
گمان نمی‌کنم، تو همواره در رگ‌هایم می‌تپی حتی اگر سال‌ها از فراقت گذشته باشد! دَست روی قلبم اگر بگذاری... از سوزشِ دستانت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

"Taraneh"

مدیر آزمایشی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/3/21
ارسالی‌ها
1,705
پسندها
13,166
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
"شاید این‌بار... ."

می‌دانم که بالأخره روزی به تو باز‌خواهم گشت!
شاید پس از مرگم در دنیایی دیگر، در لباسی دیگر!
شاید این‌بار از زوالِ رویایم، خبری نباشد! شاید به تو رسیده باشم در جهانی دیگر!
این‌بار می‌توانم بارانی باشم که روی گیسوانت می‌چکد یا برگی در پاییز که از مسیرِ نگاهت می‌گذرد!
شاید‌هم سکوتی باشم میانِ نفس‌هایت یا پرتو خورشید که بر روی قهوه‌گونِ چشم‌هایت آفتاب می‌اندازد!
این‌بار به تو بازخواهم گشت... بی‌آن‌که بدانی، بی‌آن‌که نگاهم کنی، بی‌آن‌که بخواهی!

اما من همیشه در رگ‌هایت، جاری می‌مانم و حوالیِ دلت پرسه می‌زنم!
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا